پارت 4🥲💅
پارت 4🥲💅
جونگ کوک:ا(ت فقط سریع برو بالا و استراحت کن نزار دوباره بگم!
ا/ت دوباره بنده کیفشو با دستش محکم گرفت و به سمت اتاقش رفت
جونگ کوک: میدونم باهات چیکار کنم عوضی
ویو کوک:
:هدفم کاملا معلوم بود و اون یونگی به اون عوضی یه درسی میدم هع(من گوه خوردم😃)
کتمو برداشتم و باعجله به سمت حیاط رفتم و سوار ماشین شدم
ویو ا/ت:
وقتی وارد اتاقم شدم متوجه صدا از حیاط شدم به سمت پنجره رفتم و نگاهی انداختم کوک این موقعه شب کجا میره؟ برایه منه؟ اه ا/ت تویه روانی ، روانی چطور تونستی شر و دعوا درست کنی . حولمو گرفتم به سمت حموم رفتم اب رویه سرم میریخت خیلی دوسش داشتم بچه که بودم وقتی پدر و مادرم دعوام میکردن میرفتم حموم زیره دوش گریه میکردم وقتی بیرون میومدم سبک میشدم اما الان گریه نمیکنم
کوک ویو:
میکشمت (کوک با ضربه به فرمون زد) فرموند پیچوندم تویه این ساعت هم ترافیک بود و از خیابون دو راهی رفتم و در /گرد) زدم و به خونه اون عوضی رسیدم، اسلحمو دراومد و درو میزدم
کوک:لعنتی درو باز کن(داد)
در باز شد جونگ کوک فریاد می زد
کوک: کجاییی لعنتی(معذرت فراوان خودم یونگی رو زندگی میدانم،🥲🤝)از اون سوراخ موشت بیا بیرون، من میدونم نقشت چی فایده این قایم باشک بازی ها چیه؟
جونگ کوک که همینطور دوره خودش میچرخید متوجه صدای یونگی شد نگاهشو به طرف صدا داد اون طبقه بالا بود
یونگی:فوقالعاده نیست؟ تو اینجایی و منم دستم بسته نیست!
کوک:آیش......
یونگی؛ دیگه نباید رو از/ت حساب کنی جناب جئون (نیشخند)
کوک:حتی بمیرمم هم ا/ت رو به تو نمیبازم
کوک؛:فهمیدی (داد)
#فیک
گذارش نشه😔🥺❤❤
جونگ کوک:ا(ت فقط سریع برو بالا و استراحت کن نزار دوباره بگم!
ا/ت دوباره بنده کیفشو با دستش محکم گرفت و به سمت اتاقش رفت
جونگ کوک: میدونم باهات چیکار کنم عوضی
ویو کوک:
:هدفم کاملا معلوم بود و اون یونگی به اون عوضی یه درسی میدم هع(من گوه خوردم😃)
کتمو برداشتم و باعجله به سمت حیاط رفتم و سوار ماشین شدم
ویو ا/ت:
وقتی وارد اتاقم شدم متوجه صدا از حیاط شدم به سمت پنجره رفتم و نگاهی انداختم کوک این موقعه شب کجا میره؟ برایه منه؟ اه ا/ت تویه روانی ، روانی چطور تونستی شر و دعوا درست کنی . حولمو گرفتم به سمت حموم رفتم اب رویه سرم میریخت خیلی دوسش داشتم بچه که بودم وقتی پدر و مادرم دعوام میکردن میرفتم حموم زیره دوش گریه میکردم وقتی بیرون میومدم سبک میشدم اما الان گریه نمیکنم
کوک ویو:
میکشمت (کوک با ضربه به فرمون زد) فرموند پیچوندم تویه این ساعت هم ترافیک بود و از خیابون دو راهی رفتم و در /گرد) زدم و به خونه اون عوضی رسیدم، اسلحمو دراومد و درو میزدم
کوک:لعنتی درو باز کن(داد)
در باز شد جونگ کوک فریاد می زد
کوک: کجاییی لعنتی(معذرت فراوان خودم یونگی رو زندگی میدانم،🥲🤝)از اون سوراخ موشت بیا بیرون، من میدونم نقشت چی فایده این قایم باشک بازی ها چیه؟
جونگ کوک که همینطور دوره خودش میچرخید متوجه صدای یونگی شد نگاهشو به طرف صدا داد اون طبقه بالا بود
یونگی:فوقالعاده نیست؟ تو اینجایی و منم دستم بسته نیست!
کوک:آیش......
یونگی؛ دیگه نباید رو از/ت حساب کنی جناب جئون (نیشخند)
کوک:حتی بمیرمم هم ا/ت رو به تو نمیبازم
کوک؛:فهمیدی (داد)
#فیک
گذارش نشه😔🥺❤❤
۱۱.۶k
۲۵ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.