part18
#part18
کوک:آخه چی؟همینجا میمونی این کتم تو دست خانوم میمونه
مادر کوک در گوش کوک گفت
جینا:چرا اینطوری رفتار میکنی کوک
کوک:چطور رفتار میکنم زنمه و تو خونه خودم جلوم بهش بی احترامی شد
جینا:از کی تاحالا یه کلفتو زنه خودت میدونی
دلیل این رفتاراشون چی بود داریا کم کم تو چشماش اشک جمع شده بود سرشو پایین انداخت
کوک:مامان(داد)تمومش کن
جینا:سرمن دادن نزن من تنها کسیم که از تو نمیترسه اون دختر و طلاق میدی و با سانا ازدواج میکنی به نفعه شرکتمونه
کوک:عه؟از کی تاحالا واسم تایین تکلیف میکنی شرکت من نه شرکت تو چون من تو شرکت کار نمیکنم
جینا:جونگ کوک(داد)
کوک:سر من داد نزن زنیکه(عربدع)
همون موقع مادرش سیلی محکمی به کوک زد که داریا برق از سرش پرید هم داریا هم کوک داریا تحمل اینارو نداشت نباید بخاطر اون کوک سیلی میخورد حقش نبود داریا جلو کوک وایستاد
داریا:شما چطور میتونید پسر خودتونو بزنید اونم بخاطر ازدواج زوری
جینا:تو مسائل خانوادگی دخالت نکن
داریا:من همسرشم و غرور همسرم برام مهمه خانوم جئون پس به من مربوطه
جینا:گستاخ
جینا خواست داریا رو هم بزنه که دستش محکم گرفته شد اونم توسط کوک کوک دست مادرش و سانا رو محکم گرفت به طرف در برد
کوک:از خونه من گمشید بیرون پس اون سگایه حر.م زاده کجان(عربده)
همون موقع بادیگاردا اومدن
کوک:ببرشون پرتشون کن بیرون اگه باز اومدن اجازه ندید
سانا:کوکی
کوک:خفه شو
بادیگاردا اونا رو بردن کوک برگشته بود داریا رو ندید پس کجا رفت دستی به موهاش کشید رفت سمت اتاقشو از لا در نگاه کرد با شنیدن هق هقایه دخترک بازم رو قفسه سینش چیزی سنگینی کرد و.....
شرایط:۵۰تا لایک
کامنت:۳۰تا
کوک:آخه چی؟همینجا میمونی این کتم تو دست خانوم میمونه
مادر کوک در گوش کوک گفت
جینا:چرا اینطوری رفتار میکنی کوک
کوک:چطور رفتار میکنم زنمه و تو خونه خودم جلوم بهش بی احترامی شد
جینا:از کی تاحالا یه کلفتو زنه خودت میدونی
دلیل این رفتاراشون چی بود داریا کم کم تو چشماش اشک جمع شده بود سرشو پایین انداخت
کوک:مامان(داد)تمومش کن
جینا:سرمن دادن نزن من تنها کسیم که از تو نمیترسه اون دختر و طلاق میدی و با سانا ازدواج میکنی به نفعه شرکتمونه
کوک:عه؟از کی تاحالا واسم تایین تکلیف میکنی شرکت من نه شرکت تو چون من تو شرکت کار نمیکنم
جینا:جونگ کوک(داد)
کوک:سر من داد نزن زنیکه(عربدع)
همون موقع مادرش سیلی محکمی به کوک زد که داریا برق از سرش پرید هم داریا هم کوک داریا تحمل اینارو نداشت نباید بخاطر اون کوک سیلی میخورد حقش نبود داریا جلو کوک وایستاد
داریا:شما چطور میتونید پسر خودتونو بزنید اونم بخاطر ازدواج زوری
جینا:تو مسائل خانوادگی دخالت نکن
داریا:من همسرشم و غرور همسرم برام مهمه خانوم جئون پس به من مربوطه
جینا:گستاخ
جینا خواست داریا رو هم بزنه که دستش محکم گرفته شد اونم توسط کوک کوک دست مادرش و سانا رو محکم گرفت به طرف در برد
کوک:از خونه من گمشید بیرون پس اون سگایه حر.م زاده کجان(عربده)
همون موقع بادیگاردا اومدن
کوک:ببرشون پرتشون کن بیرون اگه باز اومدن اجازه ندید
سانا:کوکی
کوک:خفه شو
بادیگاردا اونا رو بردن کوک برگشته بود داریا رو ندید پس کجا رفت دستی به موهاش کشید رفت سمت اتاقشو از لا در نگاه کرد با شنیدن هق هقایه دخترک بازم رو قفسه سینش چیزی سنگینی کرد و.....
شرایط:۵۰تا لایک
کامنت:۳۰تا
۱۷.۸k
۲۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.