پارت۴
پارت۴
به خاطر همین نرفتم تو اتاقم پشت یه دیوار فالگوش وایسادم
چانگ بعد از اینکه مطمئن شد من رفتم حرفشو ادامه داد رو به هاوانگ کردو گفت...
چانگ :به آقای مین یونگی خبر بده که من یه خدمدمتکار واسشون جور کردم امشب ساعت ۶ بیان ببرن
هاوانگ :چشم آقا ولی ببخشید فوضولی نباشه ولی کی رو میخواین بفروشین
چانگ یه پوزخند زدو گفت:خب معلومه ات😏
ات ویو
با حرفی که زد تو جام خشکم زد یعنی میخواد بفروشتم؟😟😥
اول که مال و اموالم از دستم گرفت بعدش،اذیتم کرد ،اونقدر تحقیرم کرد،کتکم زد ،حالا هم میخواد منو بفروشه مرتیکه الدنگ لاشی😥
داشت بغضم میشکس که تا خواستم برم خوردم به آیینه قدی که کنارم بود که افتاد شکست هاوانگ و چانگ زود اومدن بالا
چانگ:دختره هرزه همه حرفا مو شنیدی مگه نگفتمبرو او اتاقتو بیرون هم نیا (با داد)
به خاطر همین نرفتم تو اتاقم پشت یه دیوار فالگوش وایسادم
چانگ بعد از اینکه مطمئن شد من رفتم حرفشو ادامه داد رو به هاوانگ کردو گفت...
چانگ :به آقای مین یونگی خبر بده که من یه خدمدمتکار واسشون جور کردم امشب ساعت ۶ بیان ببرن
هاوانگ :چشم آقا ولی ببخشید فوضولی نباشه ولی کی رو میخواین بفروشین
چانگ یه پوزخند زدو گفت:خب معلومه ات😏
ات ویو
با حرفی که زد تو جام خشکم زد یعنی میخواد بفروشتم؟😟😥
اول که مال و اموالم از دستم گرفت بعدش،اذیتم کرد ،اونقدر تحقیرم کرد،کتکم زد ،حالا هم میخواد منو بفروشه مرتیکه الدنگ لاشی😥
داشت بغضم میشکس که تا خواستم برم خوردم به آیینه قدی که کنارم بود که افتاد شکست هاوانگ و چانگ زود اومدن بالا
چانگ:دختره هرزه همه حرفا مو شنیدی مگه نگفتمبرو او اتاقتو بیرون هم نیا (با داد)
۳.۷k
۰۸ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.