پارت

پارت ۳

چانگ: ات(با صدای بلند)
ات با صدای،چانگ سر جاش ایستاد
ات :بله(سرد)
چانگ :امروزو تو اتاقت باش به خدمتکارا میگم غذا تو بیارن،واسه شبم لباس خوباتو آماده کن شاید مهمون داشته باشیم
بازم میگم برو تو اتاقته تا شب بیرون نیا در غیر این صورت خیلی بد میشه واست
حاله هم گمشو تو اتاقت بعد تموم شدن حرف یکی از آدماشو صدا کرد که اسمش هاوانگه
چانگ :هوانگ
هوانگ سراسیمه اومد تو
هوانگ :بله آقا
چانگ :به آقای مین زنگ بزن بگو...
هنو حرف چانگ تموم نشده بود که بادیگاردش به من اشاره کرد که منم همینطور بِروبِر داشتم نگاشون میکردم
چانگ بهم اشاره کرد که برم
منم داشتم میرفتم ولی یه چیزی باعث شد به حرف چانگ عملی نکنم چانگ گفت آقای مین آره گفت گفت آقای مین ولی چانگ با اون چه کاری داره؟؟
یعنی منظورش مین یونگی رئیس بابام🤨😑
دیدگاه ها (۰)

پارت۴به خاطر همین نرفتم تو اتاقم پشت یه دیوار فالگوش وایسادم...

پارت ۵ چانگ :مگه نکگفتم برو تو اتاقت و برون هم نیا گفتم یا ن...

پارت ۲ات ویواون ...اون جولیا بود دختر آناو چانگ یه سال از من...

پارت ۱ات ویوسلام من کیم اتم ۱۴ سالمه تو یه خونواده پولدار زن...

جیمین فیک زندگی پارت ۹۲#

MY SPY / p. 4

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط