پارت

پارت ۵
چانگ :مگه نکگفتم برو تو اتاقت و برون هم نیا گفتم یا نگفتم هاااا(داد بلند)
ات :ارع ارع همچیو شنیدم (با بغض)
مال و اموالم که ازم گرفتی حالا هم میخوای منو بفروشی تو اصن غریت داری اصن میدونی غریت یعنی چیییی اگه دختر خودت هم بود همین کارو میکنیی هاااااا
چانگ یه پوزخند زدو رو به هاوانگ کردو گفت :اینو ببر اتقشو درشو قفل کن زودباششششش
هاوانگ یه چشمی گفتو داشت میومد سمتم که منم پا به فرار گذاشتم داشتم همینطور تو خونه اینور و اونور میدوییدم که آخرش منو گرفتو داشت منو می‌برد که چانگ گفت دستو پاشو ببند این یه عوجوبس فرار میکنه هاوانگ با یه طناب دستو پامو محکم بستو منو هل کرد تو اتاق و بعد درشو قفل کرد منم مینجور رو زمین ول بودم هر چقدر داد زدم و کمک خواستم هیشکی نیومد کمکم البته جای تعجبی هم نبود هیشکی تو این خونه فاکی منو دوست نداره چه برسه بیاد کمک کنه بغضم شکس به اشکام اجازه سرازیر شدنو دادم بعد چند دقیقه آروم شدم ولی حرفای چانگ خیلی منو مشغول کرده بود
دیدگاه ها (۰)

پارت۶تو فکر بودم اون گفت آقای مین یعنی منظورش مین یونگی رئیس...

پارت۷_________________راوی:دختر سرد و بی روح داستان ما رفت ح...

پارت۴به خاطر همین نرفتم تو اتاقم پشت یه دیوار فالگوش وایسادم...

پارت ۳چانگ: ات(با صدای بلند)ات با صدای،چانگ سر جاش ایستادات ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط