𝐹𝓇𝑜𝓂 𝒽𝒶𝓉𝑒 𝓉𝑜 𝒻𝓇𝒾𝑒𝓃𝒹𝓈𝒽𝒾𝓅
𝐹𝓇𝑜𝓂 𝒽𝒶𝓉𝑒 𝓉𝑜 𝒻𝓇𝒾𝑒𝓃𝒹𝓈𝒽𝒾𝓅
part:28
(فردا صبح)
ویوا/ت
چشمام بسته بود تازه بیدار شده بودم با خودم فکر کردم یعنی امروز قراره چیکار کنیم مثلا کوک با یه بوسه سوپرایز کنم کارمون به جاهای باریک نرسه یه وقت ؟ هی کوک وحشی میشه ....بریم بیرون؟ یعنیمیادمعلومه میادگوه میخوره نیاد خنده ای کردم نگاهی به دور ورم کردم مثل جت بلند شدم رو تخت نشستم ودف کوش؟ بلند شدم رفتمسمت حموم
در زدم
ا/ت:کوک؟
صدایی نیومد رفتم سمت کمد یه کراپ و یه شلوار جین پوشیدم در ام از اتاق و با بدو بدو رفتمپایین نگاه جیمین و تهیونگ کردم داشتن صبحانه میخوردن
جیمین: صبح بخیر...زن داداش جونگ کوک کو؟
ا/ت:اینجا هم نیست؟
ته:یعنی چی اینجا هم نیست
ا/ت:وای این کجا رفته ...بلند شدم ندیدمش
م/ک:چیشده؟
ا/ت:جونگ کوک نیست
م/ک:مگه بچست نگرانین الان میاد
ا/ت:و اسا زنگ بزنم
گوشیشو برداشت انقدر با گوشیش ور رفت حتی یادش رفته بود کوک رو چی سیو کرده شمارشو از حفظ زدم آمد بالا سریع زنگ زدم بهش
یک بوق....
دو بوق.....
سه بوق....
چهار بوق...
پنجمین بوق...
صدای یه زن تو گوشش پچید
《دستگاه مشترک مورد نظر خاموش می باشد》
ا/ت:ای گند بزنن خاموشه
نشست رو مبل دلشوره بدی داشت نمیدوست چیکار کنه
که یکی به گوشیش زنگ زد
ا/ت:ناشناس
با ترس نگاهی به برادرش کرد
ته:گوشیو بده
گوشیو دادم تهیونگ
ایکون سبز رو لمس کرد و جواب داد
ته:بله
...:اوه کیم پارسال دوست امسال آشنا
ته:ج.جانگ؟
جانگ:خوب بیاد داری
ته:واسه چی زنگ زدی؟
جانگ: جونگکوک رو نمیخایین؟
ته:چ.چی؟
جانگ: برا اینکه دوستتو بگیری دخترمو بده
ته:هی شوخیت گرفته اون ...
خواست ادامه بده اما حرفش و قورت داد
ته :ا/ت گمشو اتاقت
ا/ت:تهیونگ
ا/ت:باش
سرم و گرفتم پایین رفتمبالا تو اتاق
ویو تهیونگ
بعد از اینکه ا/ت رفت جوابش دادم
ته:هی عوض اون دامادته! میخوای از دخترت جداش کنی؟ اونا همو دوست دارن
جانگ:جونگ کوک بمیره؟
ا/ت:نه نکشش
ته:ا/ت مگه نگفتم برو اتاقت
ا/ت:جونگ کوک دست این مرده بعد من چطوری میتونم تو اتاقم باشم؟
جانگ:مرد چیه دخترم من باباتم
همین حرف کافی بود تا ا/ت رو به هم بریزه نمی فهمید چی داره پیش میاد
یعنی چی میشه؟ کوک برمیگرده؟ ا/ت میره پیش باباش کوک رو ول میکنه؟ هیچ کی از آینده رو به روشون خبر نداشت....
پایان فصل اول
لایک:))
part:28
(فردا صبح)
ویوا/ت
چشمام بسته بود تازه بیدار شده بودم با خودم فکر کردم یعنی امروز قراره چیکار کنیم مثلا کوک با یه بوسه سوپرایز کنم کارمون به جاهای باریک نرسه یه وقت ؟ هی کوک وحشی میشه ....بریم بیرون؟ یعنیمیادمعلومه میادگوه میخوره نیاد خنده ای کردم نگاهی به دور ورم کردم مثل جت بلند شدم رو تخت نشستم ودف کوش؟ بلند شدم رفتمسمت حموم
در زدم
ا/ت:کوک؟
صدایی نیومد رفتم سمت کمد یه کراپ و یه شلوار جین پوشیدم در ام از اتاق و با بدو بدو رفتمپایین نگاه جیمین و تهیونگ کردم داشتن صبحانه میخوردن
جیمین: صبح بخیر...زن داداش جونگ کوک کو؟
ا/ت:اینجا هم نیست؟
ته:یعنی چی اینجا هم نیست
ا/ت:وای این کجا رفته ...بلند شدم ندیدمش
م/ک:چیشده؟
ا/ت:جونگ کوک نیست
م/ک:مگه بچست نگرانین الان میاد
ا/ت:و اسا زنگ بزنم
گوشیشو برداشت انقدر با گوشیش ور رفت حتی یادش رفته بود کوک رو چی سیو کرده شمارشو از حفظ زدم آمد بالا سریع زنگ زدم بهش
یک بوق....
دو بوق.....
سه بوق....
چهار بوق...
پنجمین بوق...
صدای یه زن تو گوشش پچید
《دستگاه مشترک مورد نظر خاموش می باشد》
ا/ت:ای گند بزنن خاموشه
نشست رو مبل دلشوره بدی داشت نمیدوست چیکار کنه
که یکی به گوشیش زنگ زد
ا/ت:ناشناس
با ترس نگاهی به برادرش کرد
ته:گوشیو بده
گوشیو دادم تهیونگ
ایکون سبز رو لمس کرد و جواب داد
ته:بله
...:اوه کیم پارسال دوست امسال آشنا
ته:ج.جانگ؟
جانگ:خوب بیاد داری
ته:واسه چی زنگ زدی؟
جانگ: جونگکوک رو نمیخایین؟
ته:چ.چی؟
جانگ: برا اینکه دوستتو بگیری دخترمو بده
ته:هی شوخیت گرفته اون ...
خواست ادامه بده اما حرفش و قورت داد
ته :ا/ت گمشو اتاقت
ا/ت:تهیونگ
ا/ت:باش
سرم و گرفتم پایین رفتمبالا تو اتاق
ویو تهیونگ
بعد از اینکه ا/ت رفت جوابش دادم
ته:هی عوض اون دامادته! میخوای از دخترت جداش کنی؟ اونا همو دوست دارن
جانگ:جونگ کوک بمیره؟
ا/ت:نه نکشش
ته:ا/ت مگه نگفتم برو اتاقت
ا/ت:جونگ کوک دست این مرده بعد من چطوری میتونم تو اتاقم باشم؟
جانگ:مرد چیه دخترم من باباتم
همین حرف کافی بود تا ا/ت رو به هم بریزه نمی فهمید چی داره پیش میاد
یعنی چی میشه؟ کوک برمیگرده؟ ا/ت میره پیش باباش کوک رو ول میکنه؟ هیچ کی از آینده رو به روشون خبر نداشت....
پایان فصل اول
لایک:))
۱۲.۴k
۲۱ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.