رمان دورترین نزدیک
#پارت_۲۳۹
توفکر بودم که با صدای شیدا سرمو اوردم بالا
شیدا: اخ چقدرخسته شدیمازودتر تموم شه
شمیم: اره
شمیمبرگشت سمت من یهو اخم کرد : عه تَتر دستت چیشده!؟؟
سریع دستمو اوردم پایین که مثلا از نگاه همه ک برگشت سمت من خلاص شم اما گویا همشون دیدن که ماهورم اخم کردو پباحرف شروین با قیافه عصبی زل زد بهش
شروین:سهل انگاری منه!
شمیم:چیکارش کردی؟!
شروین جوری ک بهش برخورده باشه قاشقو چنگالشومحکم کوبیدروی بشقابو دست ازخوردن کشید:من دلم نمیاد کاریش کنم اون دلیل تمام حسو حال خوبمه!یه اتفاق بود که مقصرش منم،بازم ازش معذرت میخوام
اون یکی دستموبوسیدو بعد تا اخرشام ول نکرد
توهال وایساده بودمونگاشون میکردم
شروین بغلم کرد ک حواسم ازشون پرت شد سرشو برد سمت گردنم بیحال ازش فاصله گرفتم الان فقط ماهورو میخواستم ولی نمیشه مث تموم این چندماه نمیشه
مث تموم روزایی عم ک نزدیکش بودمو نشد
مث تموم وقتایی ک کسی نبودوتو تنهاییم نشدسمتش برم
مث تموم این سالا ک دورترین نزدیک من بودنشد
شروین:من برم باید با یکی حرف بزنم میام پیشت
_باشه عزیزم
دنبال ماهورمیگشتم ک دیدم بعله شیدا بازم اویزون بازیوخودشوچسبونده بود ب ماهورگرچه بازم این اداهاش تاثیری نداشت ولی مث همیشه حرص میخوردم اون اغوش سهم منه اون پسر مال منه ولی نمیتونم بهش نزدیک شمو بغلش کنم ماهورمتوجه من شد دلخورنگامو ازش گرفتم رفتم بالا
تو اتاقی ک روشنک میموند رفتم
بابسته شدن در برگشتم سمتش
_ماهور
بدون اینکه حرفی بزنه اومد سمتم بغلم کرد
با شنیدی صدای پا رفتم عقب
_برو بیرون
در ارامش وایساه بود
+خب می بینتم ک!
ترسیده هلش دادم سمت کمد دیواری اتاق خواستم درو ببندم دسمتو کشید در کمدو بست
ترسیده خدا خدا میکردم ک شروین نباشه
با صدا زدن اسمم درو باز کرد چه شانس خوبی دارم من
قطعا کمدو نگا نمیکنه ک هووف اما
هنوز تو اتاق بود
حتی نفسم نمی کشیدم ماهور با بیخیالی از پشت سفت بغلم کرد موهامو زد کنار دستو رو پهلوم بالا پایین میکرد
با خیسی گردنم دستشو فشار دادم اونم اصا ب روی خودش نیاورد
شروین تو اتاق چیکار میکرد چرا بیرون نمیره خو
نفسمو حبس کرده بودم
دستشو رو بدن میکشید
اروم لب زدم
_نکن لعنتی
حریصانه تر منو برگردوند سمت خودش لباشو گذاشت رو لبام
لبمو مکید
داشتم میمردم پیرهنشو محکم گرفتم نمیتونستم وایستم
با صدای بسته شدن بزور از وضعیتش سوء استفاده کردم
سریع رفتم از کمد بیرون
اومد بیرون همینجوری در کمال ارامش درو قفل میکردو نگاش ب من بود
_دیوونه شدی!
چسبوندم ب دیوار اخ ماهور دیوونه اگ کسی بیادچی
داشتم هلش میدادم دستامو محکم گرفت
همینجوری ک گردن و گوشمو میبوسید اروم گفت
+ تو مال منی...
ای جان ماهورو تتر😍 دوسدارید؟!
#دورترین_نزدیک
#جذاب #عاشقانه #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #پست_جدید #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #عشق #دخترونه #شیک #زیبا
توفکر بودم که با صدای شیدا سرمو اوردم بالا
شیدا: اخ چقدرخسته شدیمازودتر تموم شه
شمیم: اره
شمیمبرگشت سمت من یهو اخم کرد : عه تَتر دستت چیشده!؟؟
سریع دستمو اوردم پایین که مثلا از نگاه همه ک برگشت سمت من خلاص شم اما گویا همشون دیدن که ماهورم اخم کردو پباحرف شروین با قیافه عصبی زل زد بهش
شروین:سهل انگاری منه!
شمیم:چیکارش کردی؟!
شروین جوری ک بهش برخورده باشه قاشقو چنگالشومحکم کوبیدروی بشقابو دست ازخوردن کشید:من دلم نمیاد کاریش کنم اون دلیل تمام حسو حال خوبمه!یه اتفاق بود که مقصرش منم،بازم ازش معذرت میخوام
اون یکی دستموبوسیدو بعد تا اخرشام ول نکرد
توهال وایساده بودمونگاشون میکردم
شروین بغلم کرد ک حواسم ازشون پرت شد سرشو برد سمت گردنم بیحال ازش فاصله گرفتم الان فقط ماهورو میخواستم ولی نمیشه مث تموم این چندماه نمیشه
مث تموم روزایی عم ک نزدیکش بودمو نشد
مث تموم وقتایی ک کسی نبودوتو تنهاییم نشدسمتش برم
مث تموم این سالا ک دورترین نزدیک من بودنشد
شروین:من برم باید با یکی حرف بزنم میام پیشت
_باشه عزیزم
دنبال ماهورمیگشتم ک دیدم بعله شیدا بازم اویزون بازیوخودشوچسبونده بود ب ماهورگرچه بازم این اداهاش تاثیری نداشت ولی مث همیشه حرص میخوردم اون اغوش سهم منه اون پسر مال منه ولی نمیتونم بهش نزدیک شمو بغلش کنم ماهورمتوجه من شد دلخورنگامو ازش گرفتم رفتم بالا
تو اتاقی ک روشنک میموند رفتم
بابسته شدن در برگشتم سمتش
_ماهور
بدون اینکه حرفی بزنه اومد سمتم بغلم کرد
با شنیدی صدای پا رفتم عقب
_برو بیرون
در ارامش وایساه بود
+خب می بینتم ک!
ترسیده هلش دادم سمت کمد دیواری اتاق خواستم درو ببندم دسمتو کشید در کمدو بست
ترسیده خدا خدا میکردم ک شروین نباشه
با صدا زدن اسمم درو باز کرد چه شانس خوبی دارم من
قطعا کمدو نگا نمیکنه ک هووف اما
هنوز تو اتاق بود
حتی نفسم نمی کشیدم ماهور با بیخیالی از پشت سفت بغلم کرد موهامو زد کنار دستو رو پهلوم بالا پایین میکرد
با خیسی گردنم دستشو فشار دادم اونم اصا ب روی خودش نیاورد
شروین تو اتاق چیکار میکرد چرا بیرون نمیره خو
نفسمو حبس کرده بودم
دستشو رو بدن میکشید
اروم لب زدم
_نکن لعنتی
حریصانه تر منو برگردوند سمت خودش لباشو گذاشت رو لبام
لبمو مکید
داشتم میمردم پیرهنشو محکم گرفتم نمیتونستم وایستم
با صدای بسته شدن بزور از وضعیتش سوء استفاده کردم
سریع رفتم از کمد بیرون
اومد بیرون همینجوری در کمال ارامش درو قفل میکردو نگاش ب من بود
_دیوونه شدی!
چسبوندم ب دیوار اخ ماهور دیوونه اگ کسی بیادچی
داشتم هلش میدادم دستامو محکم گرفت
همینجوری ک گردن و گوشمو میبوسید اروم گفت
+ تو مال منی...
ای جان ماهورو تتر😍 دوسدارید؟!
#دورترین_نزدیک
#جذاب #عاشقانه #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #پست_جدید #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #عشق #دخترونه #شیک #زیبا
۱۱.۵k
۰۸ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.