وارث (پارت یک)
وارث (پارت یک)
سلام من ا/ت هستم از خاندان مافیایی بزرگ پارک من عاشق دنیای مافیا هستم دنیای مافیا مثل چیزی که شما تصور میکنین نیست
۱. توی دنیای مافیا کسی بی دلیل کسی رو نمیکشه
۲. دخترا آزادی دارن و اونها هم مثل پسرا مورد توجه قرار میگیرن
۳. کسی به زور باکسی ازدواج نمیکنه
۴. فقط وارث مهم نیست
۵. دخترا هم میتونن رئیس مافیا بشن
۶. دخترا میتونن هر لباسی که میخوان بپوشن و اون ها هم میتونن دستور بدن
۷. گرایش هرکسی قابل احترامه
۸. پسراهم میتونن گریه کنن و دختراهم میتونن بخندن
خاندان ما نسل به نسل چرخیده و داره بزرگتر میشه ولی خب چندیدن خاندان مافیای دیگه هم هست بزرگترین خاندان مافیایی خاندان کیم هستن و بعد از اونها ما بزرگ ترین هستیم
توی دنیای مافیا این جوریه که بهت دوتا راه میدن ۱. به درس خوندن ادامه بدی و بری دنبال علایقت ۲. به درست ادامه ندی به جاش بتونی توی کارای خاندانت بهشون کمک کنی من راه دوم رو انتخاب کردم
خاندان ما خیلی خاندان بزرگی هست چون اجداد ما کار های بزرگی انجام دادن
خاندان ما با خاندان مافیایی بزرگ کیم در ارتباط هستن و خیلی جاها بهم کمک کردن دو ماه پیش خاندان کیم به خانه ما دعوت شدن اونا خیلی مودب هستن
وقتی آمدن خانه ی ما من تونستم با کیم ته ری و کیم سوهیون صمیمی بشم درحال حاضر دوست دختر کیم نامجون هستم دو خاندان کیم و پارک با وصلت ما موافق هستن امروز قراره برای خواستگاری بیان از اتاقم آمدم بیرون پارک جین وو رو دیدم که ناراحت بود رفتم گفتم: پسر عمو چیزی شده با اشکی که تو چشماش جمع شده بود گفت: تو داری ازدواج میکنی من عاشقتم ا/ت لطفا ازدواج نکن بیا زن من شو من گفتم: متاسفم ولی من حسی نسبت به تو ندارم پس نمیشه قانون این جوری هست که عشق دوطرفه باشه گفت: قانون چیزی راجب ممنوع بودن رابطه من و تو نگفته دستمو محکم گرفت و منو برد تو اتاق چسبوندم به دیوار دستشو گذاشته بود روی دهنم تا
بقیه صدام رو نشنون ضربه ای به شکمش زدم و از اونجا رفتم بیرون همه داشتن صبحانه میخوردن منم رفتم پیششون نفس نفس میزدم پدر بزرگ گفت: چیزی شده گفتم: پدر بزرگ جین وو سعی کرد بهم تجاوز کنه همه با تعجب منو نگاه کردن خاندان ما خاندانی بودن که برای باور کردن باید مدرک میداشتن پدر بزرگ گفت: مدرکی داری گفتم: دوربین های جلوی در اتاق هارو چک کنید متوجه میشید من از اتاقم امدم بیرون و اون گریه میکرد و بهم گفت باهاش ازدواج کنم منم گفتم عشقش یک طرفه هست اون به زور دستمو گرفت و منو بر داخل اتاقش پدر بزرگ به چند نفر گفت فیلم دوربین هارو بیارن و به فیلم نگاه کرد تعجب کرده بود گفت: بله این اتفاق افتاده عمو و زن عمو جین وو رو آوردن طبقه پایین پدر بزرگ گفت: تا اتمام عروسی ا/ت جین وو باید بره آمریکا
سلام من ا/ت هستم از خاندان مافیایی بزرگ پارک من عاشق دنیای مافیا هستم دنیای مافیا مثل چیزی که شما تصور میکنین نیست
۱. توی دنیای مافیا کسی بی دلیل کسی رو نمیکشه
۲. دخترا آزادی دارن و اونها هم مثل پسرا مورد توجه قرار میگیرن
۳. کسی به زور باکسی ازدواج نمیکنه
۴. فقط وارث مهم نیست
۵. دخترا هم میتونن رئیس مافیا بشن
۶. دخترا میتونن هر لباسی که میخوان بپوشن و اون ها هم میتونن دستور بدن
۷. گرایش هرکسی قابل احترامه
۸. پسراهم میتونن گریه کنن و دختراهم میتونن بخندن
خاندان ما نسل به نسل چرخیده و داره بزرگتر میشه ولی خب چندیدن خاندان مافیای دیگه هم هست بزرگترین خاندان مافیایی خاندان کیم هستن و بعد از اونها ما بزرگ ترین هستیم
توی دنیای مافیا این جوریه که بهت دوتا راه میدن ۱. به درس خوندن ادامه بدی و بری دنبال علایقت ۲. به درست ادامه ندی به جاش بتونی توی کارای خاندانت بهشون کمک کنی من راه دوم رو انتخاب کردم
خاندان ما خیلی خاندان بزرگی هست چون اجداد ما کار های بزرگی انجام دادن
خاندان ما با خاندان مافیایی بزرگ کیم در ارتباط هستن و خیلی جاها بهم کمک کردن دو ماه پیش خاندان کیم به خانه ما دعوت شدن اونا خیلی مودب هستن
وقتی آمدن خانه ی ما من تونستم با کیم ته ری و کیم سوهیون صمیمی بشم درحال حاضر دوست دختر کیم نامجون هستم دو خاندان کیم و پارک با وصلت ما موافق هستن امروز قراره برای خواستگاری بیان از اتاقم آمدم بیرون پارک جین وو رو دیدم که ناراحت بود رفتم گفتم: پسر عمو چیزی شده با اشکی که تو چشماش جمع شده بود گفت: تو داری ازدواج میکنی من عاشقتم ا/ت لطفا ازدواج نکن بیا زن من شو من گفتم: متاسفم ولی من حسی نسبت به تو ندارم پس نمیشه قانون این جوری هست که عشق دوطرفه باشه گفت: قانون چیزی راجب ممنوع بودن رابطه من و تو نگفته دستمو محکم گرفت و منو برد تو اتاق چسبوندم به دیوار دستشو گذاشته بود روی دهنم تا
بقیه صدام رو نشنون ضربه ای به شکمش زدم و از اونجا رفتم بیرون همه داشتن صبحانه میخوردن منم رفتم پیششون نفس نفس میزدم پدر بزرگ گفت: چیزی شده گفتم: پدر بزرگ جین وو سعی کرد بهم تجاوز کنه همه با تعجب منو نگاه کردن خاندان ما خاندانی بودن که برای باور کردن باید مدرک میداشتن پدر بزرگ گفت: مدرکی داری گفتم: دوربین های جلوی در اتاق هارو چک کنید متوجه میشید من از اتاقم امدم بیرون و اون گریه میکرد و بهم گفت باهاش ازدواج کنم منم گفتم عشقش یک طرفه هست اون به زور دستمو گرفت و منو بر داخل اتاقش پدر بزرگ به چند نفر گفت فیلم دوربین هارو بیارن و به فیلم نگاه کرد تعجب کرده بود گفت: بله این اتفاق افتاده عمو و زن عمو جین وو رو آوردن طبقه پایین پدر بزرگ گفت: تا اتمام عروسی ا/ت جین وو باید بره آمریکا
۵۴.۸k
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.