•وقتی مافیاست...•
•وقتی مافیاست...•
🐥 #جیمین 🐥
اروم چشماتو باز کردی و به اطراف نگاهی انداختی...داخل یه اتاق بزرگ و شیک با تم بنفش بودی که اصلا نمیشناختی
ترس و استرس کل وجودتو فرا گرفت.. از روی تخت بلند شدی و از اتاق بیرون اومدی تا بفهمی تو خونه ی کی هستی
تو همین حین بود که صدای یکی نظرتو جلب کرد
_بیدار شدی؟
به سمت صدا برگشتی که جیمینو دیدی..یکم از استرست کمتر شده بود چون از قبل یجورایی میشناختیش
+یا جیمیناااا..اینجا کجاست؟ من اینجا چیکار میکن-
نزاشت حرفت کامل بشه و بلافاصله گفت
_گفته بودم که دوست دارم
_برا همین اوردمت خونه ی خودم
یه نگاهی به اطراف که شبیه قصر بود انداختی و با اخم گفتی
+ولی من که گفته بودم نه
به سمتت اومد و پوزخندی زد
_ولی من جواب نه رو نمی پذیرم!
+اما اخه..یعنی چی
_یعنی تا وقتی درخواستمو نپذیری باید اینجا بمونی
لبخندی زد و بهت نزدیکتر شد
_یا منظورت چیهههه!! اصلا به چه حقی داری همچین کاری میکنی؟ من که گفتم دوستت ندارمممممم!
با دادی که زدی لبخندش محو شد و با جدیت بیشتر بهت نزدیک شد و تو رو به دیوار چسبوند
_فقط بهم بگو...چرا دوستم نداری؟ من هرکاری واست میکنم!! من عاشقتممممم چرا نمیفهمی؟ چرا نمیفهمی که میخوام مال من باشی نه کس دیگه!!؟
سرت رو پایین انداختی..تو یجورایی دوسش داشتی ولی یکمم میترسیدی..از وقتی فهمیده بودی مافیاست دیگه بهش نزدیک نمیشدی و هروقت میدیدیش سعی میکردی ازش دور بشی..و احتمالا همین باعث شده بود که بدزدتت..
با دستش چونتو گرفت و سرتو به بالا هدایت کرد و به چشمات خیره شد
_نکنه بخاطر مافیا بودنمه..؟
_مطمعن باش من هرگز بهت صدمه نمیزنم
_من بی نهایت عاشقتم چطور میتونم به کسی که دوسش دارم اسیبی برسونم؟
حالا دیگه ترست از بین رفته بود..میدونستی که جیمین آدم بدی نیست پس خواستی بهش اعتماد کنی
لبخندی زدی و اروم سرتو تکون دادی که وقتی متوجه موافقتت شد لبخند پر ذوقی زد و بلافاصله لباشو به لبات کبوند...
🐥🐥🐥🐥🐥🐥🐥🐥🐥🐥🐥🐥🐥🐥🐥
#سناریو #بی_تی_اس #بنگتن #کیپاپ #پارک_جیمین #سناریو_جیمین #مافیا #دزد #عشق #دوست #فیک #فیکشن #وانشات #فیک_بی_تی_اس #kpop #BTS #park_jimin #jimin #fiction #fic #fic_bts
🐥 #جیمین 🐥
اروم چشماتو باز کردی و به اطراف نگاهی انداختی...داخل یه اتاق بزرگ و شیک با تم بنفش بودی که اصلا نمیشناختی
ترس و استرس کل وجودتو فرا گرفت.. از روی تخت بلند شدی و از اتاق بیرون اومدی تا بفهمی تو خونه ی کی هستی
تو همین حین بود که صدای یکی نظرتو جلب کرد
_بیدار شدی؟
به سمت صدا برگشتی که جیمینو دیدی..یکم از استرست کمتر شده بود چون از قبل یجورایی میشناختیش
+یا جیمیناااا..اینجا کجاست؟ من اینجا چیکار میکن-
نزاشت حرفت کامل بشه و بلافاصله گفت
_گفته بودم که دوست دارم
_برا همین اوردمت خونه ی خودم
یه نگاهی به اطراف که شبیه قصر بود انداختی و با اخم گفتی
+ولی من که گفته بودم نه
به سمتت اومد و پوزخندی زد
_ولی من جواب نه رو نمی پذیرم!
+اما اخه..یعنی چی
_یعنی تا وقتی درخواستمو نپذیری باید اینجا بمونی
لبخندی زد و بهت نزدیکتر شد
_یا منظورت چیهههه!! اصلا به چه حقی داری همچین کاری میکنی؟ من که گفتم دوستت ندارمممممم!
با دادی که زدی لبخندش محو شد و با جدیت بیشتر بهت نزدیک شد و تو رو به دیوار چسبوند
_فقط بهم بگو...چرا دوستم نداری؟ من هرکاری واست میکنم!! من عاشقتممممم چرا نمیفهمی؟ چرا نمیفهمی که میخوام مال من باشی نه کس دیگه!!؟
سرت رو پایین انداختی..تو یجورایی دوسش داشتی ولی یکمم میترسیدی..از وقتی فهمیده بودی مافیاست دیگه بهش نزدیک نمیشدی و هروقت میدیدیش سعی میکردی ازش دور بشی..و احتمالا همین باعث شده بود که بدزدتت..
با دستش چونتو گرفت و سرتو به بالا هدایت کرد و به چشمات خیره شد
_نکنه بخاطر مافیا بودنمه..؟
_مطمعن باش من هرگز بهت صدمه نمیزنم
_من بی نهایت عاشقتم چطور میتونم به کسی که دوسش دارم اسیبی برسونم؟
حالا دیگه ترست از بین رفته بود..میدونستی که جیمین آدم بدی نیست پس خواستی بهش اعتماد کنی
لبخندی زدی و اروم سرتو تکون دادی که وقتی متوجه موافقتت شد لبخند پر ذوقی زد و بلافاصله لباشو به لبات کبوند...
🐥🐥🐥🐥🐥🐥🐥🐥🐥🐥🐥🐥🐥🐥🐥
#سناریو #بی_تی_اس #بنگتن #کیپاپ #پارک_جیمین #سناریو_جیمین #مافیا #دزد #عشق #دوست #فیک #فیکشن #وانشات #فیک_بی_تی_اس #kpop #BTS #park_jimin #jimin #fiction #fic #fic_bts
۱۰.۹k
۱۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.