•وقتی مافیاست ولی دشمنش...•
•وقتی مافیاست ولی دشمنش...•
🦌 #هیسونگ 🦌
با پیامی که به گوشیت اومد اخرین بار به خودت تو آینه نگاه کردی و از خونه در اومدی تا سوار ماشین هیسونگ بشی
_به به خانم ا/ت...بریم رستوران؟
سرتو تکون دادی و لبخندی زدی
+بریمممم
•پرش زمانی داخل رستوران•
+واو..خیلی خوشمزه اس
هیسونگ لبخندی زد و خواست حرفی بزنه ولی با صدای پیامکی به گوشیش فرستاده شد توجهشو به گوشیش داد و کمی اخم کرد..
معلوم بود از چیزی عصبی شده
+هیسونگا...چیزی شده؟
_ها؟ نه نه چیزی نشده نگران نباش
گوشیش رو خاموش کرد و دوباره شروع به خوردن غذاش کرد..که تو هم متقابلا همون کار رو کردی...
.
.
بلخره بعد از یه روز وقت گذروندن باهم هیسونگ تو رو تا خونه رسوند
+امروز خیلی خوش گذشتتتتت
_به منم همینطور...
بوسه ای رو گونه ات گذاشت که لبخندی زدی و ازش خداحافظی کردی..
زنگ در رو زدی و منتظر موندی تا خواهرت لیا کسی که باهاش هم خونه ای بودی در رو باز کنه ولی برخلاف همیشه هیچ خبری نشد..
پس کلیدت رو از تو کیفت پیدا کردی و وارد قفل در کردی تا در رو باز کنی ولی به محض اینکه در باز شد با دیدن صحنه ی رو به روت از شوک دادی زدی و داشتی تعادلتو از دست میدادی که هیسونگ سریع خودش رو بهت رسوند و گرفتت
_ا/تتتت..چیشددد حالت خوبه؟
+ا..اون..خ..خواهر..مـ..م..منه؟
با این حرفت هیسونگ سرش رو به سمت خونه چرخوند ولی با دیدن دختری که غرق خون تو خونه افتاده بود شوکه شد
سریع تو رو بیرون خونه برد و کمکت کرد که یجا بشینی..تو هنوز تو شوک و ترس از صحنه ای که دیده بودی حتی نمیتونستی درست حرف بزنی و فقط اشک از چشمات سرازیر میشد
+چ..چط..چطور..ا..اخه..چــ..چرا
هیسونگ سریع با اورژانس تماس گرفت و اومد کنارت تا ارومت کنه ولی دوباره با پیامکی که بهش ارسال شد سرجاش ایستاد
÷من که بهت هشدار داده بودم!!
÷گفته بودم اگه به حرفم گوش نکنی یکی از نزدیکانت رو میکشم!! حالا خودت دیدی
با دیدن پیام هایی که دشمنش بهش فرستاده بود حالا مطمعن شده بود که کار کیه...میتونستی اعصبانیتی که رو به انفجار بود رو تو صورتش ببینی
سریع با اون شخص تماس گرفت و قبل اینکه اجازه ی حرف زدن به اون مرد رو بده لب زد
_فقط منتظر باش...به زودی به اون دنیا فرستاده میشی
بعد تلفنشو قطع کرد، به سمتت اومد و تو رو تو آغوش گرفت و سرت رو به سینه اش تکیه داد..
_دختر کوچولوم..مطمعن باش انتقام خواهرتو میگیرم
🦌🦌🦌🦌🦌🦌🦌🦌🦌🦌🦌🦌🦌🦌🦌
#سناریو #لی_هیسونگ #انهایپن #کیپاپ
#سناریو_انهایپن #وانشات #فیکشن #فیک
#kpop #مافیا #دشمن #خواهر #Enhypen #fic #lee_Heesung
🦌 #هیسونگ 🦌
با پیامی که به گوشیت اومد اخرین بار به خودت تو آینه نگاه کردی و از خونه در اومدی تا سوار ماشین هیسونگ بشی
_به به خانم ا/ت...بریم رستوران؟
سرتو تکون دادی و لبخندی زدی
+بریمممم
•پرش زمانی داخل رستوران•
+واو..خیلی خوشمزه اس
هیسونگ لبخندی زد و خواست حرفی بزنه ولی با صدای پیامکی به گوشیش فرستاده شد توجهشو به گوشیش داد و کمی اخم کرد..
معلوم بود از چیزی عصبی شده
+هیسونگا...چیزی شده؟
_ها؟ نه نه چیزی نشده نگران نباش
گوشیش رو خاموش کرد و دوباره شروع به خوردن غذاش کرد..که تو هم متقابلا همون کار رو کردی...
.
.
بلخره بعد از یه روز وقت گذروندن باهم هیسونگ تو رو تا خونه رسوند
+امروز خیلی خوش گذشتتتتت
_به منم همینطور...
بوسه ای رو گونه ات گذاشت که لبخندی زدی و ازش خداحافظی کردی..
زنگ در رو زدی و منتظر موندی تا خواهرت لیا کسی که باهاش هم خونه ای بودی در رو باز کنه ولی برخلاف همیشه هیچ خبری نشد..
پس کلیدت رو از تو کیفت پیدا کردی و وارد قفل در کردی تا در رو باز کنی ولی به محض اینکه در باز شد با دیدن صحنه ی رو به روت از شوک دادی زدی و داشتی تعادلتو از دست میدادی که هیسونگ سریع خودش رو بهت رسوند و گرفتت
_ا/تتتت..چیشددد حالت خوبه؟
+ا..اون..خ..خواهر..مـ..م..منه؟
با این حرفت هیسونگ سرش رو به سمت خونه چرخوند ولی با دیدن دختری که غرق خون تو خونه افتاده بود شوکه شد
سریع تو رو بیرون خونه برد و کمکت کرد که یجا بشینی..تو هنوز تو شوک و ترس از صحنه ای که دیده بودی حتی نمیتونستی درست حرف بزنی و فقط اشک از چشمات سرازیر میشد
+چ..چط..چطور..ا..اخه..چــ..چرا
هیسونگ سریع با اورژانس تماس گرفت و اومد کنارت تا ارومت کنه ولی دوباره با پیامکی که بهش ارسال شد سرجاش ایستاد
÷من که بهت هشدار داده بودم!!
÷گفته بودم اگه به حرفم گوش نکنی یکی از نزدیکانت رو میکشم!! حالا خودت دیدی
با دیدن پیام هایی که دشمنش بهش فرستاده بود حالا مطمعن شده بود که کار کیه...میتونستی اعصبانیتی که رو به انفجار بود رو تو صورتش ببینی
سریع با اون شخص تماس گرفت و قبل اینکه اجازه ی حرف زدن به اون مرد رو بده لب زد
_فقط منتظر باش...به زودی به اون دنیا فرستاده میشی
بعد تلفنشو قطع کرد، به سمتت اومد و تو رو تو آغوش گرفت و سرت رو به سینه اش تکیه داد..
_دختر کوچولوم..مطمعن باش انتقام خواهرتو میگیرم
🦌🦌🦌🦌🦌🦌🦌🦌🦌🦌🦌🦌🦌🦌🦌
#سناریو #لی_هیسونگ #انهایپن #کیپاپ
#سناریو_انهایپن #وانشات #فیکشن #فیک
#kpop #مافیا #دشمن #خواهر #Enhypen #fic #lee_Heesung
۱۱.۵k
۱۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.