مینملافه رو بیشتر به خودم فشردم
مینملافه رو بیشتر به خودم فشردم'
سوار ماشین شد...ماشین رو روشن کرد__سرمو به سمت پنجره چرخوندم..
جین: اذیتت کردن؟
مین: چه فرقی به حال تو میکنه...
مین: چرا اومدی دنبالم..
جین: تو چیکار داری؟
مین: تو هقق خودت منو فرستادی اونجا..
مین: تو خودت زندگی منو از چیزی که هست سیاه تر کردی.
مین: هقق بهم بگو چرا؟؟
جین: نمیدونم.
مین: چی..
تلفنش همش داشت زنگ میخورد...یهو تلفن رو برداشت و باحرص خاموشش کرد_
سرمو انداختم پایین..ماشین وایساد_رسیده بودیم..
پیاده شدم و رفتم توی حیاط'..روی نیمکت کنار اب نما نشستم..دلم میخواست فقط گریه کنم.
دستی روی موهام حس کردم_سرمو بالا اوردم و با چهره ناراحت جین مواجه شدم..
مین: چیه..باز میخوای من اذیت کنی
ملافه دورم رو ول کردم که افتاد روی زمین.
مین: یا میخوای پیشت بمونم که وسیله ای برای سرگرمیت باشم
با اعصبانیت بهش نگاه کردم که یهو منو بغل کرد..
دستای مردونه شو روی سرم میکشید..
جین: منو ببخش..
مین: چ..چی.
ملافه رو از روی زمین برداشت و روم انداخت...
جین:من نمیدونستم که تو قراره بری اونجا...اما وقتی تا به خودم اومدم__
جین: فهمیدم که بهت یه حسایی دارم..: چی..چطوری
اروم لباشو روی لبام گذاشت'برام باورش سخت بود..چه طور کسی که منو اذیت کرده منو دوست داره..از کجا معلوم داره دروغ میگه..
مین: از کجا بفهمم راست میگی..
یهو منو داگی بغل کرد~~~~~~~~~~~
سوار ماشین شد...ماشین رو روشن کرد__سرمو به سمت پنجره چرخوندم..
جین: اذیتت کردن؟
مین: چه فرقی به حال تو میکنه...
مین: چرا اومدی دنبالم..
جین: تو چیکار داری؟
مین: تو هقق خودت منو فرستادی اونجا..
مین: تو خودت زندگی منو از چیزی که هست سیاه تر کردی.
مین: هقق بهم بگو چرا؟؟
جین: نمیدونم.
مین: چی..
تلفنش همش داشت زنگ میخورد...یهو تلفن رو برداشت و باحرص خاموشش کرد_
سرمو انداختم پایین..ماشین وایساد_رسیده بودیم..
پیاده شدم و رفتم توی حیاط'..روی نیمکت کنار اب نما نشستم..دلم میخواست فقط گریه کنم.
دستی روی موهام حس کردم_سرمو بالا اوردم و با چهره ناراحت جین مواجه شدم..
مین: چیه..باز میخوای من اذیت کنی
ملافه دورم رو ول کردم که افتاد روی زمین.
مین: یا میخوای پیشت بمونم که وسیله ای برای سرگرمیت باشم
با اعصبانیت بهش نگاه کردم که یهو منو بغل کرد..
دستای مردونه شو روی سرم میکشید..
جین: منو ببخش..
مین: چ..چی.
ملافه رو از روی زمین برداشت و روم انداخت...
جین:من نمیدونستم که تو قراره بری اونجا...اما وقتی تا به خودم اومدم__
جین: فهمیدم که بهت یه حسایی دارم..: چی..چطوری
اروم لباشو روی لبام گذاشت'برام باورش سخت بود..چه طور کسی که منو اذیت کرده منو دوست داره..از کجا معلوم داره دروغ میگه..
مین: از کجا بفهمم راست میگی..
یهو منو داگی بغل کرد~~~~~~~~~~~
- ۴.۱k
- ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط