فرشته دورگه پارت36
#فرشته_دورگه #پارت36
هاکان
من:میشنوم ماکان
ماکان:داشتم با باربد صحبت میکردم که وقتی اومدیم داخل دیدم یهو میخ آیسان شده تعجب کردم پرسیدم میشناسیش گف میشناسمش بلکه عاشقشم پسر باورم نمیشه دارم دختریی که سه سال آزگار دنبالشم تو اینجا میبینم
من:چییییی.نزدی تو دهنش هاکان:پسرعمویه دانیال ایناس چیکارش میکردم گفتم اصلا فک نکنی دختردایی منه ها اونم گفت ببخشید یادم رفت بعدم بیا یه قراری بزاریم من بهش درخواست دوستی میدم اگه قبول کنه باهام صحبتشو ادامه میده اگه نه هم که میزنه توگوشم نظرت چیه منم قبول کردم
من:تو خیلی بی جا کردی
ماکان:اره اره میدونم ولی مطمئن بودم آیسان خیطش میکنه اما نشد اونم مثل زندایی که باعث جدایی خانوادمون شد شدش میدونی که چی میگم
من:مطمئنی حالا سر همین حرف زدن
ماکان:منظورت چیه ؟ مگه ندیدی
من:پس مطمئن نشدی وایی ماکان وایی چرا مثل جونیات اینقدر عجولی چرا؟پاشو بریم داخل
ماکان:نه امشب راه میفتم باید برم تهران
من:میگم بیا بگو چشم حداقل حرمت بزرگ تر بودنمو نگه دار
پوفی کشید اومد داخل متاسفانه منو ماکان برعکس همیم هرچی من آرومم اون عجوله هرچی من احساسیم اون منطقیع برای همینم رشته هامون اینقدر متفاوته
نشستم رومبل
من:منشأ اصلی این بدبختیارو پیدا کردم
همه پرسشی نگام کردن
من:باربد بوده
دانیال:هنننن باشه شوخی بامزه ای بود
جدی نگاهش کردم
دنیا:نه جدی کع نمیگی وای خدایا اما چرا
دیبا:وای گفتم چرا اینقدر آیسان آشنای برام نگو یع بار باربد بهم گفت یع دختررو بدجور دوس دارع عکس ایسنتایی آیسانو نشونم داد
من:خوب دیگه معلوم شدش بعدم.داداش ما حسابی داغ کرده هرچی که باید و نباید ریخته رو دایره
******
ماکان
پوووووف حالا میفهم چرا همیشه اینقدر چوب میخورم اااا بدون اینکه ازش بپرسم چی بهش گفته هرچی بوده و نبوده بهش چسبوندم
دانیال:با باربد حرف زدم گفت بهش گفته چه صدایی داره تا میخواسته بهش پیشنهاد بده ماکان بردتش
من:وایی باز گند زدم چطوری حالا درستش کنم
هاکان:جلویی اون زبونتو یکم بگیری همع چی حل میشه
رها:فهمیدم
من:خوبببب؟؟؟
رها:مگه باهاش شنبه جلسه نداری ؟
من:واااایی رها جان مامانت این کارگاها حرف نزن درست بگو منظورت چیه؟
رهاد:خوب خنگه میگه بهش اونجا بگو دیگه
هاکان:اینجوریی بدتر قهر میکنه بابابزرگ هممونوازیک کنار دار میزنه
من:پس چیکار کنم؟
رهاد:بنظرم ایده بدی میاد اما یکی از دوستام یه کافیشاپ شیک داره میگم اونجا رو ردیف کنیم یه دلیلی هم میارم خودم هوم
من:اونوقت دلیلیت چی میتونه باشه؟
آرمان:رهاد که فقط ادا بازی درمیاره دلیلتو من به خود آیسان توضیح میدم تو فقط رو رفتارت تمرکز کن
من:اوکی
هاکان
من:میشنوم ماکان
ماکان:داشتم با باربد صحبت میکردم که وقتی اومدیم داخل دیدم یهو میخ آیسان شده تعجب کردم پرسیدم میشناسیش گف میشناسمش بلکه عاشقشم پسر باورم نمیشه دارم دختریی که سه سال آزگار دنبالشم تو اینجا میبینم
من:چییییی.نزدی تو دهنش هاکان:پسرعمویه دانیال ایناس چیکارش میکردم گفتم اصلا فک نکنی دختردایی منه ها اونم گفت ببخشید یادم رفت بعدم بیا یه قراری بزاریم من بهش درخواست دوستی میدم اگه قبول کنه باهام صحبتشو ادامه میده اگه نه هم که میزنه توگوشم نظرت چیه منم قبول کردم
من:تو خیلی بی جا کردی
ماکان:اره اره میدونم ولی مطمئن بودم آیسان خیطش میکنه اما نشد اونم مثل زندایی که باعث جدایی خانوادمون شد شدش میدونی که چی میگم
من:مطمئنی حالا سر همین حرف زدن
ماکان:منظورت چیه ؟ مگه ندیدی
من:پس مطمئن نشدی وایی ماکان وایی چرا مثل جونیات اینقدر عجولی چرا؟پاشو بریم داخل
ماکان:نه امشب راه میفتم باید برم تهران
من:میگم بیا بگو چشم حداقل حرمت بزرگ تر بودنمو نگه دار
پوفی کشید اومد داخل متاسفانه منو ماکان برعکس همیم هرچی من آرومم اون عجوله هرچی من احساسیم اون منطقیع برای همینم رشته هامون اینقدر متفاوته
نشستم رومبل
من:منشأ اصلی این بدبختیارو پیدا کردم
همه پرسشی نگام کردن
من:باربد بوده
دانیال:هنننن باشه شوخی بامزه ای بود
جدی نگاهش کردم
دنیا:نه جدی کع نمیگی وای خدایا اما چرا
دیبا:وای گفتم چرا اینقدر آیسان آشنای برام نگو یع بار باربد بهم گفت یع دختررو بدجور دوس دارع عکس ایسنتایی آیسانو نشونم داد
من:خوب دیگه معلوم شدش بعدم.داداش ما حسابی داغ کرده هرچی که باید و نباید ریخته رو دایره
******
ماکان
پوووووف حالا میفهم چرا همیشه اینقدر چوب میخورم اااا بدون اینکه ازش بپرسم چی بهش گفته هرچی بوده و نبوده بهش چسبوندم
دانیال:با باربد حرف زدم گفت بهش گفته چه صدایی داره تا میخواسته بهش پیشنهاد بده ماکان بردتش
من:وایی باز گند زدم چطوری حالا درستش کنم
هاکان:جلویی اون زبونتو یکم بگیری همع چی حل میشه
رها:فهمیدم
من:خوبببب؟؟؟
رها:مگه باهاش شنبه جلسه نداری ؟
من:واااایی رها جان مامانت این کارگاها حرف نزن درست بگو منظورت چیه؟
رهاد:خوب خنگه میگه بهش اونجا بگو دیگه
هاکان:اینجوریی بدتر قهر میکنه بابابزرگ هممونوازیک کنار دار میزنه
من:پس چیکار کنم؟
رهاد:بنظرم ایده بدی میاد اما یکی از دوستام یه کافیشاپ شیک داره میگم اونجا رو ردیف کنیم یه دلیلی هم میارم خودم هوم
من:اونوقت دلیلیت چی میتونه باشه؟
آرمان:رهاد که فقط ادا بازی درمیاره دلیلتو من به خود آیسان توضیح میدم تو فقط رو رفتارت تمرکز کن
من:اوکی
۱۰.۰k
۱۳ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.