فرشته دورگه پارت35
#فرشته_دورگه #پارت35
رها
هرچی دنبال آیسان میگشتم پیداش نمیکردم
من:رهاد داداشی یه لحظه بیا
رهاد:چیشده گلم
من:آیسان نیستش
اخماش رفت توهم
رهاد:یعنی چی نیس شام وایییییی خدایا بدبخت شدیم بابابزرگ اوخ
من:حالا چیکار کنیم ؟
رهاد:برو بگو هاکان و آرمان بیان
من:چهارتایی دیگه چی؟
رهاد:نمیخواد
رفتم گفتم اومدن
آرمان:من دیدمش داشت میرفت گفت کارایی شرکت یهویی شده حامدم مریضه
هاکان:چی چرا صدامون نکردی حالا اینا مهم نیس ببینین من میرم بیرون تا اخر جشن نمیام بگین آیسان حالش بد شده رفتیم بیمارستان
من:اوکی بعدش چی؟ بابابزرگ
آرمان:میبرمش بعد جشن دوهزار بامامان اینا
رهاد:بعدش؟
هاکان:بعدم میام از تک تک چهارتا و کنه ها بپرسیم کار کدومشون بودرها به مامانمو باباتم بگو فعلا خونه آتوسا اینا بمونن
من:باشه
تقریبا یک ساعت ونیم از جشن میگذره
اعصاب هاکانم خوردددد آرمان از اون بدتر
هاکان:خوب میشنوم کار کدوم یکی تون بود
ترانه:وااا دختره معلوم نیس باکی گذاشته رفته سراغشو ازمن و خواهرم میگیری
آرمان:ترانه نمیدونی چرا رفته دروغ میگی چرا؟
من:ببینم دنیا دیبا شماها چی ؟
دیبا:منکه بار اولمه دیدمش عاشقش شدم کار من نبوده دنیا و دانیالم همینطور
هاکان:پس فقط یه نفر میمونه
همه نگاهامون برگشت سمت ماکان
ماکان:چیه اصلاکار...
که گوشیم زنگ خورد هنگامه اس که
من:جانم
.......
من:مرسی توخوبی
.........
من:منظورت چیه یعنی چی اون دخترعمومیه منه
........
من:چی گریه کی باهاش همچین کاری کرده هنگامه آروم باش لعنتی چی داری میگی نبینمش میدونی گی ازم میخواییی
که صدایی بوق بوق گوشی از قطع کردنش میداد
من:ماکان بمیری که هرچی میکشیم از تو و اون اخلاق این رکس میکشیم بگو چیکارش کردی
ماکان:من من
هاکان:وایی ماکان باز چه غلطی کردی
من:نکنه باز ..
ماکان:نه ایندفعه ربطی به اینکه با غریبه بودنش بوده نه این نبود
آرمان:پس چی بود ؟
ماکان:میشه فقط با برادرم صحبت کنم
ما:باشع
رفتیم خونه
رها
هرچی دنبال آیسان میگشتم پیداش نمیکردم
من:رهاد داداشی یه لحظه بیا
رهاد:چیشده گلم
من:آیسان نیستش
اخماش رفت توهم
رهاد:یعنی چی نیس شام وایییییی خدایا بدبخت شدیم بابابزرگ اوخ
من:حالا چیکار کنیم ؟
رهاد:برو بگو هاکان و آرمان بیان
من:چهارتایی دیگه چی؟
رهاد:نمیخواد
رفتم گفتم اومدن
آرمان:من دیدمش داشت میرفت گفت کارایی شرکت یهویی شده حامدم مریضه
هاکان:چی چرا صدامون نکردی حالا اینا مهم نیس ببینین من میرم بیرون تا اخر جشن نمیام بگین آیسان حالش بد شده رفتیم بیمارستان
من:اوکی بعدش چی؟ بابابزرگ
آرمان:میبرمش بعد جشن دوهزار بامامان اینا
رهاد:بعدش؟
هاکان:بعدم میام از تک تک چهارتا و کنه ها بپرسیم کار کدومشون بودرها به مامانمو باباتم بگو فعلا خونه آتوسا اینا بمونن
من:باشه
تقریبا یک ساعت ونیم از جشن میگذره
اعصاب هاکانم خوردددد آرمان از اون بدتر
هاکان:خوب میشنوم کار کدوم یکی تون بود
ترانه:وااا دختره معلوم نیس باکی گذاشته رفته سراغشو ازمن و خواهرم میگیری
آرمان:ترانه نمیدونی چرا رفته دروغ میگی چرا؟
من:ببینم دنیا دیبا شماها چی ؟
دیبا:منکه بار اولمه دیدمش عاشقش شدم کار من نبوده دنیا و دانیالم همینطور
هاکان:پس فقط یه نفر میمونه
همه نگاهامون برگشت سمت ماکان
ماکان:چیه اصلاکار...
که گوشیم زنگ خورد هنگامه اس که
من:جانم
.......
من:مرسی توخوبی
.........
من:منظورت چیه یعنی چی اون دخترعمومیه منه
........
من:چی گریه کی باهاش همچین کاری کرده هنگامه آروم باش لعنتی چی داری میگی نبینمش میدونی گی ازم میخواییی
که صدایی بوق بوق گوشی از قطع کردنش میداد
من:ماکان بمیری که هرچی میکشیم از تو و اون اخلاق این رکس میکشیم بگو چیکارش کردی
ماکان:من من
هاکان:وایی ماکان باز چه غلطی کردی
من:نکنه باز ..
ماکان:نه ایندفعه ربطی به اینکه با غریبه بودنش بوده نه این نبود
آرمان:پس چی بود ؟
ماکان:میشه فقط با برادرم صحبت کنم
ما:باشع
رفتیم خونه
۳.۱k
۱۳ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.