فرشته دورگه پارت34
#فرشته_دورگه #پارت34
هنگامه:الو رها خوبی
....
هنگامه:شرمنده خودم شدم که تو رو دوست آیسانم میدونستم اصلا ارزش نداشتی لطفا دیگه نه سراغشو بگیر نه جشن من بیا لطف کن به آتوسام بگو
.......
هنگامه:اصلا مهم نیس که چی شده همین که اشک خواهرم دراوردین بستونه خداحافظ
قطع کرد
من:تقصیراونانبودکه ..
حامد:بسه خودتم میدونی وقتی فشار روحی روت میاد چی میشی تا همینجام رسیدی خدا خیلی دوسمون داشته آیسان توعضوخانواده مایی نیازی نیس که خونی باشه حتما که تووخواهرمنو هنگامه ای کسیم خلافشو بگه دهنشو صاف میکنم
هنگامه با لبخند تاییدش کرد
هنگامه:آره عزیزم خوب همدون چمدونا باتو میان تو جلو تر برو من و آیسانمم باهم میایم
حامد:خرت گذشت ازپل باز باشه یادم میمونع
هنگی:تو حافظه سه ثانیه ای ماهی گونت هیچی نمیمونه
خندم گرفت همیشه این دوتا منو میخندونن سوار ماشین شدیم و حرکت
هنگامه:واستا یه اهنگ بزارم
دستشو برد سمت ضبط و اهنگ توجاده شمال گذاشت چنان ادا درمیاورد که دلم درد گرفته بود لامصب اصلا دلقکه ها دلقک
هنگامه:یکی بعدی ..
من:وااای کم کن هنگامه ماشین پلیس دارع چراغ میده
کمش کرد زدم کنار ماشین پلیس جلوتر زد کنار اومد سمت ماشین
پلیس:پارتی سیار راه انداختین
من:ببخشید جناب سروان این ابجیم معلولیت ذهنی داره
هنگامه که قرمز شده بود ولی هیچی نمیگفت
پلیس :جدی ثابت کنین
من:واااا من الان به شما بگم ابروهاتونو برداشتین چی میگین
پلیس:فرم.ابروهامه
من:ثابتش کنین من شک دارم
پلیس:وقتی فرمشه دیگه ثابت کردنش چیه؟
من:خوب دیگه وقتی خواهرم معلولیت ذهنی داره ثابت کردنش چه نیازی داره؟
پلیس:باید ثابت بشه من کاری ندارم
من:پوف خدایا یه چیزی بگین عینشو تکرار میکنه
*اجازه بدین من بگم سرکار
وات از بنزپلیس یه پسر جون اومد پایین
پلیس:ا جناب سرگرد شما چرا الآن میام
سرگرد:نه ممنون
هنگامه:بدبخت شدم آیسی
من:چراااا؟
هنگامه:پارسایه پسردایی مهدیه دیگه
من:واییی بدبخت شدیم
من: جناب سروان
پلیس:بله
من:جریمم چقدر میشه
پلیسه:100
پولو دادم بهش گازو گرفتم رفتم
من:ای هنگی بمیری باید پول جریممو بدی
هنگی:باشه باشه
من:اورین رسیدیم تهران اما اینقدر خسته و کوفته بودم که نرسیده به مبل هنگی اینا خوابم برد رویی فرش
*آیسانی عزیزم بیدارشو
من:اخ خیلی خوابم میاد مامانی
واستا مامانی بلند شدم
من:واااییی شهربانو جونم
مامانی:جانم گلم چرا زیر چشات پف کردن گلم
چنان همین یک کلمه بغضمو ترکوند همه رو واسش گفتم
مامانی:حقشونه دیگه نبیننت
من:واییی حامد حامد
حامد:چیه چیشده
من:ماکان..
حامد:اخ یادم رفت اونم شنبه میاد
من:به جهنم بزار بیاد دیگه من فقط یع نسبت تشابه فامیلی رو یدک میکشم
هنگامه:الو رها خوبی
....
هنگامه:شرمنده خودم شدم که تو رو دوست آیسانم میدونستم اصلا ارزش نداشتی لطفا دیگه نه سراغشو بگیر نه جشن من بیا لطف کن به آتوسام بگو
.......
هنگامه:اصلا مهم نیس که چی شده همین که اشک خواهرم دراوردین بستونه خداحافظ
قطع کرد
من:تقصیراونانبودکه ..
حامد:بسه خودتم میدونی وقتی فشار روحی روت میاد چی میشی تا همینجام رسیدی خدا خیلی دوسمون داشته آیسان توعضوخانواده مایی نیازی نیس که خونی باشه حتما که تووخواهرمنو هنگامه ای کسیم خلافشو بگه دهنشو صاف میکنم
هنگامه با لبخند تاییدش کرد
هنگامه:آره عزیزم خوب همدون چمدونا باتو میان تو جلو تر برو من و آیسانمم باهم میایم
حامد:خرت گذشت ازپل باز باشه یادم میمونع
هنگی:تو حافظه سه ثانیه ای ماهی گونت هیچی نمیمونه
خندم گرفت همیشه این دوتا منو میخندونن سوار ماشین شدیم و حرکت
هنگامه:واستا یه اهنگ بزارم
دستشو برد سمت ضبط و اهنگ توجاده شمال گذاشت چنان ادا درمیاورد که دلم درد گرفته بود لامصب اصلا دلقکه ها دلقک
هنگامه:یکی بعدی ..
من:وااای کم کن هنگامه ماشین پلیس دارع چراغ میده
کمش کرد زدم کنار ماشین پلیس جلوتر زد کنار اومد سمت ماشین
پلیس:پارتی سیار راه انداختین
من:ببخشید جناب سروان این ابجیم معلولیت ذهنی داره
هنگامه که قرمز شده بود ولی هیچی نمیگفت
پلیس :جدی ثابت کنین
من:واااا من الان به شما بگم ابروهاتونو برداشتین چی میگین
پلیس:فرم.ابروهامه
من:ثابتش کنین من شک دارم
پلیس:وقتی فرمشه دیگه ثابت کردنش چیه؟
من:خوب دیگه وقتی خواهرم معلولیت ذهنی داره ثابت کردنش چه نیازی داره؟
پلیس:باید ثابت بشه من کاری ندارم
من:پوف خدایا یه چیزی بگین عینشو تکرار میکنه
*اجازه بدین من بگم سرکار
وات از بنزپلیس یه پسر جون اومد پایین
پلیس:ا جناب سرگرد شما چرا الآن میام
سرگرد:نه ممنون
هنگامه:بدبخت شدم آیسی
من:چراااا؟
هنگامه:پارسایه پسردایی مهدیه دیگه
من:واییی بدبخت شدیم
من: جناب سروان
پلیس:بله
من:جریمم چقدر میشه
پلیسه:100
پولو دادم بهش گازو گرفتم رفتم
من:ای هنگی بمیری باید پول جریممو بدی
هنگی:باشه باشه
من:اورین رسیدیم تهران اما اینقدر خسته و کوفته بودم که نرسیده به مبل هنگی اینا خوابم برد رویی فرش
*آیسانی عزیزم بیدارشو
من:اخ خیلی خوابم میاد مامانی
واستا مامانی بلند شدم
من:واااییی شهربانو جونم
مامانی:جانم گلم چرا زیر چشات پف کردن گلم
چنان همین یک کلمه بغضمو ترکوند همه رو واسش گفتم
مامانی:حقشونه دیگه نبیننت
من:واییی حامد حامد
حامد:چیه چیشده
من:ماکان..
حامد:اخ یادم رفت اونم شنبه میاد
من:به جهنم بزار بیاد دیگه من فقط یع نسبت تشابه فامیلی رو یدک میکشم
۴.۷k
۱۳ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.