ظهور ازدواج

ظهور ازدواج )
( فصل سوم ) پارت ۵۲۰

نه..
انگار یه دفعه بادش خالي شده بود..
داشت میترکید و تمام وجودش دارن درد رو فریاد میزنن کلافه دست به گردنش کشید و مشوش گفت: قرارمون همین
بود دیگه..
و به من نگاه کرد.
با غم و گنگ خیره بودم بهش.
لبخند خيلي پردرد و گرفته اي بهم زد و لرزون گفت:بیا
ببینم..
و دستاشو سمتم گرفت
با شك و تردید و نگران دست توي دستاش گذاشتم. منو جلوتر کشید و خم شد و اروم سر روی شکمم گذاشت. شوکه گفتم هنوز خیلی کوچیکه...
اروم گفت میدونم..بايد حدود يکي دو هفته اش باشه نه؟ فك كنم اره..
با نفس خيلي عميق و سنگینی سرشو برداشت و گفت: باید
بریم آزمایش بدیم


فعالیت من خیلی کمه بچه ها خوب شاید دیگه فعالیت نکنم


شرط پارت بعدی ۱۰۰ لایک ۳۰۰ کامنت
دیدگاه ها (۳۳۸)

عشق اغیشته به خون )پارت ۱۵۷سردرد مزاحم باز هم برگشت .. همان ...

عشق اغیشته به خون )پارت ۱۵۸جیمین آروم گفت : .. برو از تو .. ...

فصل سوم ) پارت ۵۱۹ جیمین من.. کلافه گفت:الا.. چی شده؟ چرا ا...

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۵۱۸ روم. عطش و گرماي خيلي زياد...

ظهور ازدواج )( پارت ۳۵۱ فصل ۳ )لبخند شادي زدم و همونجور دست...

( ظهور ازدواج )( پارت ۳۸۱ فصل ۳ )پات که زمین خورده بودي. تو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط