فیک عشق غمار باز
پارت۱۳
گلوریا: خوابیده بودم...یه خواب خیلی ترسناک دیدم......یکی همش میگفت اگه بچتو میکشی خودتم میمیری...تا اینکه یهو با ترس از خواب پریدم
جونگ کوک: خوبی؟؟؟داشتی خواب میدی
گلوریا: اون.....من....
جونگ کوک: بیا یکم اب بخور اروم باش
_اب و خوردم به جونگ کوک نگاه کردم خیلی ترسیده بودم بخاطر همین بغلش کردم و شروع به گریه کردم
جونگ کوک: شیشش اروم باش.......چه کابوسی دیدی که اینجوری شدی؟؟
_میشه تو بغلت بخوابم من الان حالم خوب نیست
جونگ کوک: باشه...........اومد تو بغلم و بعد نیم ساعت خوابید................موهاش اومده بود تو صورتش اروم موهارو کنار زدم و با صورت جذاب و کیوتش روبه رو شدم چقدر زیبا بود تا حالا انقدر با دقت به چهرش نگاه نکردم..................من چه حیوونی شدم که تونستم باهاش اینکارو کنم..........باید درکش کنم که این بچرو چرا نمیخواد.........کم کم چشاشام گرم شد و خوابم برد
_خانم دادستان
ژاکلین: بگو
_خانم دیشب زیر پل تو تا مرد شدید زخمی پیدا کردیم که اونا میگن کیم تهیونگ و دارودستش اونا رو به این حال انداختن
ژاکلین: واقعا....هه خیلی خب بریم بیمارستان تا صبحتاشون و بشنویم
======================خیلی خب خیلی ممنونم که گفتید
سرباز
_بفرمایید
سریع برید و کیم تهیونگ و دستگیر کنید
_چشم خانم
رز: با صدای محکم در از خپاب پریدم با ترس به تهیونگ نگله کردم
تهیونگ: اههه کله صبح این کیه دیگه.......بشین خودم باز میکنم
پلیس: اقای کیم تهیونگ؟
_بله خودمم بفرمایید
ببخشید شما با ما باید تا پاسگاه با ما بیاید
تهیونگ: اما واسه چی؟؟
_اونجا میفهمید لطفا مارو مجبور نکنید به زور ببریمتون
تهیونگ: خیلی خب شما برید من با ماشین خودم میام
_خیلی خب
رز: تهیونگ چیشده چرا پلیس اومده
تهیونگ: فکر کنم بدونم چرا بازم اون پلیسه باید کارشو یکسره کنم.....فعلا باید برم مراقب خودت باش
رز: بعد اینکه رفت منم سریع رفتم دنبالش............. زنگ زدم به شوگا........اون همچیرو بهم گفت.....اخخ تهیونگ....بازم که چند نفر و به باد کتک گرفتی
جونگ کوخوابم صدای زنگ گوشیم بیدار شدم جواب دادم..............چییییی؟؟؟باشه الان میام..........
گلوریا: دیدم جونگ کوک داره میگه چیشده که از خواب بیدار شدم..........جونگ کوک چیشده؟؟
جونگ کوک: تهیونگ دستگیر شده..
گلوریا: حتما ژاملین باز دستور داده
جونگ کوک: باید از دست این دادستانه خلاص بشیم وگرنه این تا ماروگیر نندازه ول کن
نیست
گلوریا: اون منو کنار زد شما براش کسی نیستید
جونگ کوک: برای این حرفت جواب دارم ولی الان باید برم
گلوریا: بعد اینکه رفت یهو یاد خوابم افتادم چقدر بد بود..............رفتم صبحونه خوردم و بعدش نشستم رو مبل و دستمو رو شکمم گذاشتم چقدر دلم براش میسوخت.....اما اگه به این دنیا بیاد بدبخت میشه
گلوریا: خوابیده بودم...یه خواب خیلی ترسناک دیدم......یکی همش میگفت اگه بچتو میکشی خودتم میمیری...تا اینکه یهو با ترس از خواب پریدم
جونگ کوک: خوبی؟؟؟داشتی خواب میدی
گلوریا: اون.....من....
جونگ کوک: بیا یکم اب بخور اروم باش
_اب و خوردم به جونگ کوک نگاه کردم خیلی ترسیده بودم بخاطر همین بغلش کردم و شروع به گریه کردم
جونگ کوک: شیشش اروم باش.......چه کابوسی دیدی که اینجوری شدی؟؟
_میشه تو بغلت بخوابم من الان حالم خوب نیست
جونگ کوک: باشه...........اومد تو بغلم و بعد نیم ساعت خوابید................موهاش اومده بود تو صورتش اروم موهارو کنار زدم و با صورت جذاب و کیوتش روبه رو شدم چقدر زیبا بود تا حالا انقدر با دقت به چهرش نگاه نکردم..................من چه حیوونی شدم که تونستم باهاش اینکارو کنم..........باید درکش کنم که این بچرو چرا نمیخواد.........کم کم چشاشام گرم شد و خوابم برد
_خانم دادستان
ژاکلین: بگو
_خانم دیشب زیر پل تو تا مرد شدید زخمی پیدا کردیم که اونا میگن کیم تهیونگ و دارودستش اونا رو به این حال انداختن
ژاکلین: واقعا....هه خیلی خب بریم بیمارستان تا صبحتاشون و بشنویم
======================خیلی خب خیلی ممنونم که گفتید
سرباز
_بفرمایید
سریع برید و کیم تهیونگ و دستگیر کنید
_چشم خانم
رز: با صدای محکم در از خپاب پریدم با ترس به تهیونگ نگله کردم
تهیونگ: اههه کله صبح این کیه دیگه.......بشین خودم باز میکنم
پلیس: اقای کیم تهیونگ؟
_بله خودمم بفرمایید
ببخشید شما با ما باید تا پاسگاه با ما بیاید
تهیونگ: اما واسه چی؟؟
_اونجا میفهمید لطفا مارو مجبور نکنید به زور ببریمتون
تهیونگ: خیلی خب شما برید من با ماشین خودم میام
_خیلی خب
رز: تهیونگ چیشده چرا پلیس اومده
تهیونگ: فکر کنم بدونم چرا بازم اون پلیسه باید کارشو یکسره کنم.....فعلا باید برم مراقب خودت باش
رز: بعد اینکه رفت منم سریع رفتم دنبالش............. زنگ زدم به شوگا........اون همچیرو بهم گفت.....اخخ تهیونگ....بازم که چند نفر و به باد کتک گرفتی
جونگ کوخوابم صدای زنگ گوشیم بیدار شدم جواب دادم..............چییییی؟؟؟باشه الان میام..........
گلوریا: دیدم جونگ کوک داره میگه چیشده که از خواب بیدار شدم..........جونگ کوک چیشده؟؟
جونگ کوک: تهیونگ دستگیر شده..
گلوریا: حتما ژاملین باز دستور داده
جونگ کوک: باید از دست این دادستانه خلاص بشیم وگرنه این تا ماروگیر نندازه ول کن
نیست
گلوریا: اون منو کنار زد شما براش کسی نیستید
جونگ کوک: برای این حرفت جواب دارم ولی الان باید برم
گلوریا: بعد اینکه رفت یهو یاد خوابم افتادم چقدر بد بود..............رفتم صبحونه خوردم و بعدش نشستم رو مبل و دستمو رو شکمم گذاشتم چقدر دلم براش میسوخت.....اما اگه به این دنیا بیاد بدبخت میشه
۱۳۹.۹k
۱۲ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۷۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.