سلطنت راز آلود
//سلطنت راز آلود//
پارت 42
وارد اتاق کارش شد و در را به صدای بدی کوبيد با عصبانیت دستی به موهای طلایی و مشکی اش که ترکیبی خواستی داشت که تاحالا هيچ کس نظیرش را ندیده بود کشید
از اینکه کسی در تصمیمات اش دخالت کند متنفرم بود و این اشتباهی بود که خاندان ریتزو کرده بودن
به سمته میزی که پایین یکی از قفسه های کتاب قرار داشت رفت و جام شراب اش را از برداشت و از بطری کنارش تقریبا پر کرد
جام شیشه ای را نزدیک لب هایش برد و نصف مایع زرد رنگ را سر کشید تا بگذاری تلخیه آن شراب گلو اش را بسوزاند و بتواند فکرش را آرام کند
همان گونه که جام شراب در دستش میچرخاند و به لغزیدن آن مایع زرد رنگ در درون جام نگاه میکرد به سمته یکی از مبل ها رفت و خودش را رویآن مبل انداخت چندین بار نفس های عمیقی کشید
کمی دیگر از شرابش را مزه کرد
ماتیاس : عالیجناب الان میخواهید چیکار کنيد قطعا گرفتن مالیات بیشتر از کشاورزان به ضرر خودمون تموم میشه اینطور تقربیا نصف داراي آن ها را میگیریم
بیان دوباره این موضوع که مقامات خاندان ریتزو کرده بودن دوباره او را در فکر فرو برد با این که آن ها ترس زیادی از پادشاه شان داشتن اما این بار با جرعت بیشتر با تصمیم او مخالفت کرده بود
و این موضوع باعث خشم او شده بود چه دلیل آن ها را آنقدر با جرعت کرده بودن و اما با فهميدن منبع جرعت آن ها نیشخند بر لبش نقش بسته
و کمی ديگر از شرابش را مزه کرد
جیمین : انگار خونآشام دوباره منبع خونش ته کشيده
دستیارش متعجب از حرفی که شنیده بود به پادشاه اش نگاه میکرد
که با ادامه حرف او متوجه شد
جیمین : ملکه میلانا دوباره میخواد زخیره مالیش رو پر کنه و این اصلا به نفع ما نیست من اجازه این کارو بهش نمیدوم از این به بعد دیگه نه
ماتیاس : ولی این کار سختتر اش چیزی هست که میدونید که تمام خاندان ریتزو از ایشون پیروی میکنند
جیمین : میدونم ولی اونا هم هنوز منو نشناختن ملکه میلانا بزودی از این قصر تبعید میشه
جمله آخر حرف اش را زمزمه وار گفت و پوزخندی ریزی به افکارش زد
در اتمام بحث ماتیاس نگاهش را به نقطه نامعلومی داد و برای گفتن حرف تردید داشت جیمین متوجه او شد و خطاب بهش گفت
جیمین : چیزی میخواهی بگی
ماتیاس دستانش را پشتش فقل کرد و صاف ایستاد
ماتیاس : شما بهم گفتی تک تک حرکات ملکه جوان را زیر نظر بگیرم و خوب ایشون....
میان حرفهایش سکوت سنگینی کرد و این باعث برانگیخته شدن شک و عصبانیت جیمین میشد دستش را مشت کرد و به دسته مبل کوبيد و با لحنی خش دار و جدی خطاب بهش گفت
جیمین : ماتیاس بهتر صبر منو امتحان نکنی حرف بزنه دیگه
ماتیاس : خوب راستش ایشون به دفتر اداره تحقیقات رفتن و بعد از اتمام جلسه سلطنتی جناب رومانو ویویان هم به آنجا رفتن،
پارت 42
وارد اتاق کارش شد و در را به صدای بدی کوبيد با عصبانیت دستی به موهای طلایی و مشکی اش که ترکیبی خواستی داشت که تاحالا هيچ کس نظیرش را ندیده بود کشید
از اینکه کسی در تصمیمات اش دخالت کند متنفرم بود و این اشتباهی بود که خاندان ریتزو کرده بودن
به سمته میزی که پایین یکی از قفسه های کتاب قرار داشت رفت و جام شراب اش را از برداشت و از بطری کنارش تقریبا پر کرد
جام شیشه ای را نزدیک لب هایش برد و نصف مایع زرد رنگ را سر کشید تا بگذاری تلخیه آن شراب گلو اش را بسوزاند و بتواند فکرش را آرام کند
همان گونه که جام شراب در دستش میچرخاند و به لغزیدن آن مایع زرد رنگ در درون جام نگاه میکرد به سمته یکی از مبل ها رفت و خودش را رویآن مبل انداخت چندین بار نفس های عمیقی کشید
کمی دیگر از شرابش را مزه کرد
ماتیاس : عالیجناب الان میخواهید چیکار کنيد قطعا گرفتن مالیات بیشتر از کشاورزان به ضرر خودمون تموم میشه اینطور تقربیا نصف داراي آن ها را میگیریم
بیان دوباره این موضوع که مقامات خاندان ریتزو کرده بودن دوباره او را در فکر فرو برد با این که آن ها ترس زیادی از پادشاه شان داشتن اما این بار با جرعت بیشتر با تصمیم او مخالفت کرده بود
و این موضوع باعث خشم او شده بود چه دلیل آن ها را آنقدر با جرعت کرده بودن و اما با فهميدن منبع جرعت آن ها نیشخند بر لبش نقش بسته
و کمی ديگر از شرابش را مزه کرد
جیمین : انگار خونآشام دوباره منبع خونش ته کشيده
دستیارش متعجب از حرفی که شنیده بود به پادشاه اش نگاه میکرد
که با ادامه حرف او متوجه شد
جیمین : ملکه میلانا دوباره میخواد زخیره مالیش رو پر کنه و این اصلا به نفع ما نیست من اجازه این کارو بهش نمیدوم از این به بعد دیگه نه
ماتیاس : ولی این کار سختتر اش چیزی هست که میدونید که تمام خاندان ریتزو از ایشون پیروی میکنند
جیمین : میدونم ولی اونا هم هنوز منو نشناختن ملکه میلانا بزودی از این قصر تبعید میشه
جمله آخر حرف اش را زمزمه وار گفت و پوزخندی ریزی به افکارش زد
در اتمام بحث ماتیاس نگاهش را به نقطه نامعلومی داد و برای گفتن حرف تردید داشت جیمین متوجه او شد و خطاب بهش گفت
جیمین : چیزی میخواهی بگی
ماتیاس دستانش را پشتش فقل کرد و صاف ایستاد
ماتیاس : شما بهم گفتی تک تک حرکات ملکه جوان را زیر نظر بگیرم و خوب ایشون....
میان حرفهایش سکوت سنگینی کرد و این باعث برانگیخته شدن شک و عصبانیت جیمین میشد دستش را مشت کرد و به دسته مبل کوبيد و با لحنی خش دار و جدی خطاب بهش گفت
جیمین : ماتیاس بهتر صبر منو امتحان نکنی حرف بزنه دیگه
ماتیاس : خوب راستش ایشون به دفتر اداره تحقیقات رفتن و بعد از اتمام جلسه سلطنتی جناب رومانو ویویان هم به آنجا رفتن،
- ۹.۰k
- ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط