سلطنت راز آلود

//سلطنت راز آلود//
پارت 41

الویز : و درضمن من اون پرونده رو حل میکنم هر چقدر هم که تول بکشه
ویویان : چه پرونده ای که بايد حلش کنی ؟
با صدای ویویان که در چهارچوب در ایستاده بود نگاهشان را به او دادن
ویویان : چرا سا‌کت شدین
مارسلا و ساریتا کمی روی زانوهایش خم شدن و مارسلا خطاب به آن ها گفت
مارسلا : ما شمارو تنها میزاریم
قدمی به سمته در برداشت اما قبل از رد شدن از کنار الویز ایستاد و کنار گوشش زمزمه کرد
مارسلا : بانوی من مراقب باشید دیدن شدن شما با مردی که نسبتی باهاش ندارید خطرناکه
الویز : نگران نباش هواسم هست
.......

ویویان مقابل اش ایستاد و تک تک اجزای صورتش‌ را از نظر می‌گذراند تا بتواند او را به خاطر بسپارد تصور کردن آن که کس دیگری آن صورت را لمس کنه یا آن لب ها توسط کس دیگری بوسید شود او را به مرز جنون می‌رساند
با صدای معترض الویز از افکارش آمد و نگاهش را از لب های او گرفته و به چشمانش داد
الویز :‌میخواهی چیزی بگی یا بازم میخواهی فقد خیره بشی
او از نگاه های سنگین و مداوم ویویان به شدت معذب بود و این خاطر اعتراض خود را بیان کرد
ویویان : چریان پرونده چیه داشتی در مورد چی حرف میزدی
الویز : چیزی نیست یکی از پرونده های قدمی بود تو بگو برای چی اومدی اینجا
ویویان : فهميدم اینجا می‌خواست ببینمت
او کمی شکه از رفتار عجیب ویویان پرسید
الویز : ما حتا قبلا هم انقدر هم دیگرو نميدیدم مشکلی پیش اومده
ویویان چند تار از موهای او را از پیشانی اش کنار زد و این باعث شکه بیشتر او شد ویویان با لحن خش دار و جدی خطاب بهش گفت
ویویان : قبلا همش می‌خواستی بیام دیدت الان چی عوض شده
او با تعجب به حرکاتش و لحن که تا بحال هیچ وقت از او ندیده بود نگاه میکرد دست او را با شدت پس زد و با لحن عصبی گفت
الویز : خیلی چیزا عوض شده معلوم هست تو چت شده این رفتار هات بخاطر چیه ؟
ویویان : بخاطر تو چون میدونم رفتار اون باهات چطوریه این کبودی که سعی داری بپوشونیش اصلا عادی نیست یا رد انگشت های که اون رو روی گردنت....
الویز : ویویان بسه تمومش کن داری فراتر از حدت حرف میزنی معلوم که الان حالت خوب نیست بعدن حرف میزنیم
ویویان عصبی موهایش را از روی پیشانی اش کنار زد الویز بدون متوجه
به صدا زدن های او با عصبانیت دفتر تحقیقات را ترک کرد
و بعد از دیدن دوباره مارسلا و ساریتا به همراه کنیزش یه قصر برگشتن
و بی خبر از چشم های که او را زیر زربین قرار داده بودن و منتظر یک خطای کوچک از طریق او بودند ،
دیدگاه ها (۱)

//سلطنت راز آلود//پارت 42وارد اتاق کارش شد و در را به صدای ب...

//سلطنت راز آلود//پارت 43جام شراب را میان دستانش به قدری می‌...

//سلطنت راز آلود//پارت 40....اینطور نیست بانو من..من الویز د...

//سلطنت راز آلود//پارت 39عشق درد است و درمان نیز هم مشکل است...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط