همسایهٔ کناری ام غمگینم می کند! زن و شوهر صبحِ زود بیدار
همسایهٔ کناریام غمگینم میکند! زن و شوهر صبحِ زود بیدار میشوند، سرِ کار میروند، عصر باز میگردند. یک پسر و دختر بچه دارند. ساعتِ نُه شب، همه چراغهای خانه خاموش است. صبحِ فردا نیز، زود بیدار میشوند، سرِ کار میروند، عصر باز میگردند، ساعتِ نه، خاموشی. همسایه کناریام، غمگینم میکند. آدمهای خوبی هستند؛ دوستشان دارم! اما احساس میکنم در حال غرق شدنند و من نمیتوانم کمکشان کنم. گذران زندگی میکنند. بیخانمان نیستند؛ اما بهای گزافی میپردازند! گاهی در میانهٔ روز، به خانهشان مینگرم و خانه نگاهم میکند. خانه، میگرید؛ میتوانم حس کنم...
- خود را شـ[کـ]ستند، گذاشتند کنار
- خود را شـ[کـ]ستند، گذاشتند کنار
۱۷.۶k
۱۷ مرداد ۱۴۰۱