میان دو نگاه
p:۲۰
تو تصمیم گرفتی چند روزی هیچ کدوم رو نبینی
رفتنی گفتی من بر میگردم ولی باید فکر کنم.
چان گفت میمونم هر چقدر طول بکشه.
هیونجین آرام تر گفت منم همینطور. فقط... برگرد.»
اون چند روز برای هر سهتون مثل سال گذشت. ولی لازم بود.
تو هر دوشونو به کافه دعوت کردی
چان با استرس نشسته بود. هیونجین دستش رو مشت کرده بود. تو هم قلبت داشت بیرون میزد.
تو
من تصمیممو گرفتم..... ولی قبلش یه چیز مهمه.»
هر دو گوش کردند.
تو
من هیچ کدومتونو نمیخوام از دست بدم ولی باید بدونید... من فقط میتونم کنار یک نفر باشم نه دوتاتون.»
نفس هاشون سنگین شد.
*پایان*
تو تصمیم گرفتی چند روزی هیچ کدوم رو نبینی
رفتنی گفتی من بر میگردم ولی باید فکر کنم.
چان گفت میمونم هر چقدر طول بکشه.
هیونجین آرام تر گفت منم همینطور. فقط... برگرد.»
اون چند روز برای هر سهتون مثل سال گذشت. ولی لازم بود.
تو هر دوشونو به کافه دعوت کردی
چان با استرس نشسته بود. هیونجین دستش رو مشت کرده بود. تو هم قلبت داشت بیرون میزد.
تو
من تصمیممو گرفتم..... ولی قبلش یه چیز مهمه.»
هر دو گوش کردند.
تو
من هیچ کدومتونو نمیخوام از دست بدم ولی باید بدونید... من فقط میتونم کنار یک نفر باشم نه دوتاتون.»
نفس هاشون سنگین شد.
*پایان*
- ۱.۱k
- ۱۹ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط