P¹
P¹
شکوفه اشکوخون
.
.
ویو سوجی
من جئون سوجی هستم 12 سالمه مامانم جئون ا.ت و بابام جئون جونکوکه ما خوناشامیم و من شاهزاده این امپراطوری هستم مامانم به خاطر خالکوبی که باهاش متولد شدم نمیزاره لباسی که توش شونم پیدا بیاد بپوشم اون میگه من یه خوناشام خاصم امروز با حکمرانهای سرزمینهای اطراف یه ملاف
قات داریم البته خیلی دوستانس
(ملاقات)
علامت ا.ت_
علامت کوک+
علامت سوجی=
نامجون: دورود بر شما سرورم
جیهوپ: (جر خورد از خنده)
نامجون: چته؟ فرمانروامونه باید بهش احترام بزاریم
+ حالا جوش نیار بشین
جین: خانم کوچولوی من کو؟؟؟
= من کوچولو نیستم عمو جون
جین: باشه حالا بیا بغلم که دلم برات یه ذره شده
= (پریدن تو بغل جین)
تهیونگ: پس من چی؟
جین: به تو نمیدم فعلا مال منه
تهیونگ و جین: (دعوا سر سوجی)
_ بابا بچمو چلوندین ولش کنید وحشیا
شوکا: ااااا.تتتت(پریدن تو بغل ا.ت)
_ وای که چقد دلم برات تنگ شده بود
= خاله پس من چی؟
_ حسود
= عههه مامان
شوکا: (بغل کردن سوجی)
+ خب بسه دیگه سوجی بیا اینجا بشین
= چشم
نشستم جایی که بابا گفت
+ منو و ا.ت میخوایم یه چیزی رو اعلام کنیم
_ سوجی شکوفه اشکوخونه
نامجون: مگه قرار نبود...
+ ما هم فک میکردیم شکوفه از سرزمین انسانها باشه اما تمام این مدت پیش ما بوده
شوگا: نباید کس دیگهای اینو بفهمه
شکوفه اشکوخون؟ چی هست که نباید کسی بفهمه؟؟ آها داستان 10 شکوفه که مامان کوچولو بودم برام میگفت... یعنی منم شکوفم؟ چه باحاللللل
+ درسته پس از این به بعد باید حواسمون بیشتر به سوجی باشه
_ قرار نیست ما بهش بگیم شکوفه اشکوخون چیکار میکنه باید خودش بهفمه
+ اما تو براش اون داستانو گفتی
_ ولی نگفتم شکوفه اشکوخون چیکار میکنه
جیمین: خب خوبه
شکوفه اشکوخون
.
.
ویو سوجی
من جئون سوجی هستم 12 سالمه مامانم جئون ا.ت و بابام جئون جونکوکه ما خوناشامیم و من شاهزاده این امپراطوری هستم مامانم به خاطر خالکوبی که باهاش متولد شدم نمیزاره لباسی که توش شونم پیدا بیاد بپوشم اون میگه من یه خوناشام خاصم امروز با حکمرانهای سرزمینهای اطراف یه ملاف
قات داریم البته خیلی دوستانس
(ملاقات)
علامت ا.ت_
علامت کوک+
علامت سوجی=
نامجون: دورود بر شما سرورم
جیهوپ: (جر خورد از خنده)
نامجون: چته؟ فرمانروامونه باید بهش احترام بزاریم
+ حالا جوش نیار بشین
جین: خانم کوچولوی من کو؟؟؟
= من کوچولو نیستم عمو جون
جین: باشه حالا بیا بغلم که دلم برات یه ذره شده
= (پریدن تو بغل جین)
تهیونگ: پس من چی؟
جین: به تو نمیدم فعلا مال منه
تهیونگ و جین: (دعوا سر سوجی)
_ بابا بچمو چلوندین ولش کنید وحشیا
شوکا: ااااا.تتتت(پریدن تو بغل ا.ت)
_ وای که چقد دلم برات تنگ شده بود
= خاله پس من چی؟
_ حسود
= عههه مامان
شوکا: (بغل کردن سوجی)
+ خب بسه دیگه سوجی بیا اینجا بشین
= چشم
نشستم جایی که بابا گفت
+ منو و ا.ت میخوایم یه چیزی رو اعلام کنیم
_ سوجی شکوفه اشکوخونه
نامجون: مگه قرار نبود...
+ ما هم فک میکردیم شکوفه از سرزمین انسانها باشه اما تمام این مدت پیش ما بوده
شوگا: نباید کس دیگهای اینو بفهمه
شکوفه اشکوخون؟ چی هست که نباید کسی بفهمه؟؟ آها داستان 10 شکوفه که مامان کوچولو بودم برام میگفت... یعنی منم شکوفم؟ چه باحاللللل
+ درسته پس از این به بعد باید حواسمون بیشتر به سوجی باشه
_ قرار نیست ما بهش بگیم شکوفه اشکوخون چیکار میکنه باید خودش بهفمه
+ اما تو براش اون داستانو گفتی
_ ولی نگفتم شکوفه اشکوخون چیکار میکنه
جیمین: خب خوبه
۳.۶k
۰۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.