بازی مرگ

[؛بازی مرگ ]
پارت ۹۰


جی یون : مگه میشناسیش دوید رو
هری : از جونگ کوک اسمشو شنیدم حالا بگید چی شده
دو یون سالاد رو روی میز گذاشت و روی صندلی نشست بلافاصله شروع به حرف زدن کرد دو یون : نه که اون دیونه ست قرص میخوره اما این دفعه قرص اعصاب رو همراه شراب خورده بخاطر همین باعث ..... این شده چند روزیه در بیمارستانه سئول تحت درمانه اما نمرده
هری : آهان پس شما رفتین ملاقات...
جونگ کوک : فکر میکردم داری را یون رو آماده می‌کنی
با صدایش سریع چرخید سمته درب با دیدن جونگ کوک که توی چهار چوب درب ایستاده و با اخمی نگاهش می‌کنه بدون حرفی پا تند کرد و با دویدن از آشپزخانه خارج شد با قدم های سریع به اتاق را یون رفت با دیدنش که داره با عروسک خرگوشی اش بازی می‌کنه سریع سمتش رفت و از روی زمین بلندش کرد با لبخندی گفت هری : باید آماده بشی قراره بری شرکت
را یون با خوشحالی گفت را یون : واقعا بابایی منو میبله
هری : معلومه که آره
ظرف چند دقیقه لباس خانومی تن را یون کرد با لبخندی گیره موی سفید را در موهایش گذاشت با بغل کردنش از اتاق خارج شد در حین پایین شدن از پله ها با سورا حرف میزد هری : داداش کی سوک دیشب رفت
سورا با لبخندی گفت سورا : آره رفت
هری : بگو ببینم چرا چشمات برق میزنن نکنه عاشقشی
سورا تند گفت سورا : هیسسس آروم تر یکی می‌شنوه
هری : پس حقیقت داره آره باید می‌فهمیدم
را یون با دقت گوش به حرف های اون دونفر بود با دیدن پدرش که پایین پله ها ایستاده بود با خنده دست هایش را سمته پدرش گرفت
را یون : بابایی
جونگ کوک را یون را در بغلش گرفت نگاهی به لباسش انداخت با لبخند زیبایی حرف هایش را بیان کرد
جونگ کوک : دخترم در شأن دختر جئون جونگ کوک لباس پوشیده ها بخورمت من ..
که این لبخند از دید هری دور نماند عاشق همین لبخند رویایی اش بود اما ثانیه ای نگذشت که چشم ازش برداشت
جونگ کوک : دارم میرم از خونه هم نرو بیرون باشه
همین باشه کافی بود تا دستور گفته نشه هری با دلخوری باشه اش گفت
و از آنجا رفت سورا قبل از رفتن روبه جونگ کوک زمزمه کرد سورا : بهتر باهاش رفتار کن
دیدگاه ها (۱)

ادامه پارت 90جونگ کوک گیج به رفتنش نگاه کرد مگه چیکار کرده ب...

[ بازی مرگ ]پارت 9۱سئول / ساعت 15 ؛ 16 درحالیکه روی مبل نشست...

بازی مرگ ]پارت 89آفتاب در آسمان مانند طلایی می‌درخشید هری زو...

[ بازی مرگ ]پارت 88هری بغض بدی راه گلویش را بست اون عاشقش بو...

﴿ برده ﴾۱۲. part تا اینکه با شنیدن صدای جونگ کوک ترسیده عقب ...

﴿ برده ﴾۱۳. part منطقه نوون...عمارت‍...دوره میز شام تنها ن...

ارمان عشق و نفرت پارت 5صبح شد آت خیلی درد داشت کوک رفت غذا پ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط