مافیا عاشق
#مافیا_عاشق
پارت 4🍷
با کسی که دیدم احساس کردم دلم رنگ گرفت و نفسم بند اومد نمیدونم چرا(عاشق شدی داشم🗿)
_سلام خوش اومدین خانم پارک و خانم لی
~سلام ممنون
+سلام متشکرم
_خواهش میکنم کاری داشتین
&چرا دیر کردین
~ما هم بخاطر همین اومده بودیم که دیر کردیم بگیم
&اها اون اشکالی نداره چون اولین باره بود
~ممنون
+ممنونم اگه کاری ندارید ما بریم
_(تو ذهنش: چرا این دختر انقدر باید زیبا و قشنگ باشه، تهیونگ خدا بکشتت چرا عاشق میشی اخه به این دختر به این کوچولویی چطوری دلتو باختی بهش)
&بله میتونید برین
(ات و یونا تعظیم کوتاهی کردن و رفتن)
_کوک من نمیتونم منتظر بمونم باید بگیرمش
&باشه ته امشب میدزدیمشون
_فقط خدا کنه زود تر شب بشه
(فلش بک به زمانی شب: تهیونگ اون روز خودشو به همه نشون داد و بعضیا رو اخراج کرد و بجاشون یک دعده دیگه اومدن و الان ساعت 2 شب بود و ات و یونا تعطیل شده بودن تو راه خونه بودن که...)
ویو ات
منو یونا داشتیم درمورد فردا حرف میزدیم که یه دفع یه ماشین جلومون نگه داشت منو یونا میخاستیم بدو عیم که اونا زود اومدن و... سیاهی
وقتی بیدار شدم تو یه اتاق بودم و یونا پیشم نبود
اتاقش خیلی قشنگ بود با تم مشکی بود
یه عالمه در زدم ولی انگار نه انگار در قفل بود و از پنجره بیرونو دید که ارتفاعش خیلی زیاد بود در اخر جیغ زد که دید قفله در داره باز میشه سریع خودشو عقب کشید
با کسی که دید قلبش ایست کرد اون.. اون.. تهیونگ بود یعنی کسی که صاحب کارشه اونو دزدیده!
+من چرا اینجام تو چرا اینجایی(ترس)
_ببین ات نترس من نمیخوام بترسونمت فقط باهات حرف میزنم
+باشه من ارومم ولی لازم به این نبود نمو بدزدی
_خب ببین من.. من.(در باز شد و کوک اومد تو)
&هیونگ شام... چی. میخوری یادم رفت بای
_گمشو
&رفتم رفتم
+خب بگو حرفتو
_ببین ات... من عاشقت شدم!
ات اون لحضه هیچی حس نکرد و داشت بال در میاورد که اون حس دو طرفست
و نمیتونست بگه انگار باز مغرور بازیش گل کرده بود نمیدونست چی بگه انگار لال شده بود
_نظرت چیه؟
+نمیدونم تو یه دفع گفتی اخه
_خب میدونم که یهویی شد ولی تو تا اخر قراره ور دلم بمونی
+یعنی چی
_یعنی تو چه قبول کنی یا نکنی من تورو پیش خودم نگه دارم
+چرا اونوقت
_چون قراره ماله من شی(پوزخنده شیطانی)
+هی هی تو به من دست نمیزنی و نزدیکم نمیشی بهت گفته باشم
_مگه دسته توعه تازه من مافیام تورو هیچکس نمیتونه ازم بگیره
+باشه تو حرفای خودتو بزن من دنبال یونام یونا کجاست
_اون راستش..(دستشو برد پشته سرش)
+اون راستش چی؟
_اون راستش کوک عاشقش شد
+چی؟
_گفتم دیگه تو عم بیا پایین فک کنم یونا هم پایین باشه اون انقدر خوب کنار اومد ولی تو نه
+کنار اومد؟
_ارع
+جالبه بریم پایین ببینم
(رفتیم پایین که اخرین پله رو برداشتیم
#جیم_ا.ت
پارت 4🍷
با کسی که دیدم احساس کردم دلم رنگ گرفت و نفسم بند اومد نمیدونم چرا(عاشق شدی داشم🗿)
_سلام خوش اومدین خانم پارک و خانم لی
~سلام ممنون
+سلام متشکرم
_خواهش میکنم کاری داشتین
&چرا دیر کردین
~ما هم بخاطر همین اومده بودیم که دیر کردیم بگیم
&اها اون اشکالی نداره چون اولین باره بود
~ممنون
+ممنونم اگه کاری ندارید ما بریم
_(تو ذهنش: چرا این دختر انقدر باید زیبا و قشنگ باشه، تهیونگ خدا بکشتت چرا عاشق میشی اخه به این دختر به این کوچولویی چطوری دلتو باختی بهش)
&بله میتونید برین
(ات و یونا تعظیم کوتاهی کردن و رفتن)
_کوک من نمیتونم منتظر بمونم باید بگیرمش
&باشه ته امشب میدزدیمشون
_فقط خدا کنه زود تر شب بشه
(فلش بک به زمانی شب: تهیونگ اون روز خودشو به همه نشون داد و بعضیا رو اخراج کرد و بجاشون یک دعده دیگه اومدن و الان ساعت 2 شب بود و ات و یونا تعطیل شده بودن تو راه خونه بودن که...)
ویو ات
منو یونا داشتیم درمورد فردا حرف میزدیم که یه دفع یه ماشین جلومون نگه داشت منو یونا میخاستیم بدو عیم که اونا زود اومدن و... سیاهی
وقتی بیدار شدم تو یه اتاق بودم و یونا پیشم نبود
اتاقش خیلی قشنگ بود با تم مشکی بود
یه عالمه در زدم ولی انگار نه انگار در قفل بود و از پنجره بیرونو دید که ارتفاعش خیلی زیاد بود در اخر جیغ زد که دید قفله در داره باز میشه سریع خودشو عقب کشید
با کسی که دید قلبش ایست کرد اون.. اون.. تهیونگ بود یعنی کسی که صاحب کارشه اونو دزدیده!
+من چرا اینجام تو چرا اینجایی(ترس)
_ببین ات نترس من نمیخوام بترسونمت فقط باهات حرف میزنم
+باشه من ارومم ولی لازم به این نبود نمو بدزدی
_خب ببین من.. من.(در باز شد و کوک اومد تو)
&هیونگ شام... چی. میخوری یادم رفت بای
_گمشو
&رفتم رفتم
+خب بگو حرفتو
_ببین ات... من عاشقت شدم!
ات اون لحضه هیچی حس نکرد و داشت بال در میاورد که اون حس دو طرفست
و نمیتونست بگه انگار باز مغرور بازیش گل کرده بود نمیدونست چی بگه انگار لال شده بود
_نظرت چیه؟
+نمیدونم تو یه دفع گفتی اخه
_خب میدونم که یهویی شد ولی تو تا اخر قراره ور دلم بمونی
+یعنی چی
_یعنی تو چه قبول کنی یا نکنی من تورو پیش خودم نگه دارم
+چرا اونوقت
_چون قراره ماله من شی(پوزخنده شیطانی)
+هی هی تو به من دست نمیزنی و نزدیکم نمیشی بهت گفته باشم
_مگه دسته توعه تازه من مافیام تورو هیچکس نمیتونه ازم بگیره
+باشه تو حرفای خودتو بزن من دنبال یونام یونا کجاست
_اون راستش..(دستشو برد پشته سرش)
+اون راستش چی؟
_اون راستش کوک عاشقش شد
+چی؟
_گفتم دیگه تو عم بیا پایین فک کنم یونا هم پایین باشه اون انقدر خوب کنار اومد ولی تو نه
+کنار اومد؟
_ارع
+جالبه بریم پایین ببینم
(رفتیم پایین که اخرین پله رو برداشتیم
#جیم_ا.ت
۳.۷k
۱۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.