کوک باید بگی چشم رئیس دوست ندارم به مامانم نزدیک شی ازش دور ...

𝒑𝒂𝒓𝒕 ۱۶

کوک :  باید بگی چشم رئیس دوست ندارم به مامانم نزدیک شی ازش دور بمون

ات :شما نمی تونید تصمیم بگیرید که به کی نزدیک بشم به کی نشم من فقط خدمتکارتونم نمی تونید
برای ارتباطم تایین تکلیف کنید حد خودتون رو بدونید رئیس (خیلی جدی خشک مثل بیابون)

کوک :تو زن من هستی و من صاحبتم و تو مال منی هر چی من بگم باید بگی بله (اعصبی)

ات : هه(پوزخند) من زنتم ،کدوم شوهرش زنشو مجبور می کنه بهش بگه رئیس کدوم شوهری زنشو خدمتکار یه زن دیگه می کنه کدوم شوهری مادر و پدر زنشو تهدید یه مرگ می کنه پس دیگه لطفا نگین من زن شمام ، شما فقط رئیس من هستین نه چیزی بیشتر (اولش با کنایه مسخره اخرش قاطع محکم )

کوک : زبونش بند اومده بود تاحالا ات اینجوری باهاش حرف نزده بود از تعجب شاخ در اورده بود البته حق با ات بود کدوم شوهری این همه زنشو اذیت می کنه دیگه حرفی زده نشد رسیدن عمارت ات پیاده شد رفت و به مامان کوک کمک کنه که سوزنهوا اومد

سوزنهوا : دستت رو به مامان نزن برو اونور من خودم به مامان کمک می کنم

ات رو هل داد ات افتاد روی زمین نگاهای همه سنگین بود که یه دستی به سمت ات دراز شد سرشو بالا برد یه مرد زیبا جذاب وعجیب دوستداشتنی  بود ات دست مرده رو گرفت بلند شد

ات : ممنونم (و یه لبخند زیبا از اون لبخند ها که قبلا فقط به کوک می زد و کوک اینو خوب می دونست)

مرده : قابل تو نداشت لیدی جذاب می تونم اسمتون رو بدونم

ات : من ات هستم و شما

مرده : تهیونگ هستم خوشبختم

ات : همچنین

ات و تهیونگ دست دادن کوک داشت از حسودی می ترکید می خواست بره سمتشون که سوزنهوا اومد بازوشو گرفت خودشو به کوک چسبوند

ات : خانم جئعون باید برن داخل استراحت کنن

جین : درسته من می برمش

جین مامانش رو برد داخل تا استراحت کنه باباشم رفت الان داخل حیاط ات و سوزنهوا و کوک و تهیونگ بودن

کوک : عزیزم برو داخل استراحت کن منم الان میام رو به سوزنهوا با لبخند

سوزنهوا : باشه عشقم (این کلا لوس حرف می زنه)

سوزنهوا رفت کوک ات رو کشید سمت خودش

کوک : به اون نزدیک نشو مال منه (جدی)

تهیونگ : مگه زنته که می گی مال منه (کنایه)

کوک و ات هر دو یه دقیقه خشک شدن کوک خودشو جمع کرد

کوک: تهیونگ به نفعته نزدیکش نیای(جدی)

تهیونگ : نکنه معشوقته (کنایه من فهمیدم دیگه فایده نداره)

ات : نه من خدمتکار شخصی ایشون و خانم سوزنهوا هستم(ریلکس اروم )

کوک : ات دهنتو ببند برو داخل (عصبی با اخم )

تهیونگ : تو دهنتو ببند با یه خانم محترم اینجوری رفتار نمی کنن درست رفتار کن (جدی )

کوک : گمشو تهیونگ تا یه گولوله حرومت نکردم

یه چند ثانیه سکوت و کوک تهیونگ مستقیم با خشم داخل چشم های هم بدون پلک زدن نگاه می کردن ..ـ
دیدگاه ها (۶۹)

𝒑𝒂𝒓𝒕 ۱۷ ات : بسه لطفا ارو...

𝒑𝒂𝒓𝒕 ۱۸ ...

‌𝒑𝒂𝒓𝒕 ۱۵ بابا کوک: عزیزم ح...

𝒑𝒂𝒓𝒕 ۱۴ ات: داخل اون اتاق ...

رمان عشق و نفرت پارت ۱ویو ات: من با خوانوادم بحسم شد بعد به ...

عشق مافیایی p3

𝐀 𝐒𝐭𝐫𝐚𝐧𝐠𝐞𝐫 𝐂𝐚𝐥𝐥𝐞𝐝 𝐚 𝐅𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝𝐏𝐚𝐫𝐭𝟐𝟕کوک: «خب… حالا نوبت منه. ات،...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط