وقتی تو مسابقه آسیب میبینی
وقتی تو مسابقه آسیب میبینی
پارت دوم
شماره ی هم تیمیش رو گرفتم که برداش
؟:بله
نامجون: دوست پسر اتم...ات حالش خوبه؟
؟:هنوز نمی دونیم وقتی دنبال توپ دویده پاش پیچ خورده و افتاده و سرش خورده به میز فعلأ بردنش بیمارستان اگه چیزی بشه بهتون خبر میدم
نامجون:باشه مرسی
همون موقع زنگ زدم به دوستم که تو فرودگاه کار میکنه
؟: سلام چه خبر شده یه زنگ به ما زدی
نامجون: سلام برای همین امشب یه بلیط میخوام برا فرانسه
؟:چیزی شده ؟
نامجون:اره بعد بهت میگم میتونی برام جورش کنی ؟
؟: آره امروز یه پرواز داریم حدود سه ساعت دیگه اگه میخوای باید همین الان بیای
نامجون: تا یه ربع دیگه اونجام
بدون توجه به بقیه سریع رفتم سمت فرودگاه و سوار هواپیما شدم
از زبون ات
با سردردی که داشتم چشمام رو باز کردم یکم به دور ورم نگاه کردم که دیدم بیمارستانم از روی تخت بلند شدم اما تا پام رو گذاشتم رو زمین از درد زیادی که داشت نتونستم روش وایسم و افتادم زمین و لیوان بالای سرم افتاد و شکست
همون موقع در باز شد و نامجون دوید و اومد پیشم
نامجون:چرا افتادی ؟
بغلم کرد و گذاشتم رو تخت
ات:تو اینجا چیکار میکنی ؟ من اینجا چیکار میکنم ؟
نامجون:تو مسابقه پات پیچ خورد افتادی سرت خورد به میز
ات : برای من اومدی فرانسه ؟
نامجون:آره خب پس برای کی بیام؟
ات:مرسی عشقم دوست دارم (بغلش کرد)
نامجون:(خنده)
ات:راستی اول شدیم یا دوم؟
از زبون نامجون
یکم اذیتش کنم بد نیست
نامجون:دوم شدین
ات: واقعاً ؟(بغض)
نامجون: آره
ات:همش تقصیر منه(گریه)
نامجون:گریه نکن شوخی کردم
مدال رو از تو جیبم در آوردم و بهش دادمش
ات: او...اول اول شدیم
نامجون: مبارکه..... گریه نکن دیگه
ات:اشک شوقه
نامجون:(خنده) بیا بغلم ببینم
اومد بغلم داشتم موهاش رو ناز میکردم که دکتر اومد
دکتر: میخواین برم بعد بیام؟
ات:نه نمیخواد 😂
دکتر: فراموشی که نداشتن
نامجون: نه نداشتن
اومد و چراغ قوشو روشن کرد و چشماشو دید
دکتر:حالشون خوبه میتونید برید
ات:عه خب بریم
دوباره وایساد رو پاش و افتاد که گرفتمش
دکتر: مچ پاتون هم آسیب دیده لطفاً زیاد بهش فشار نیارید
نامجون:چشم
ات رو بغلش کردم و بردمش گذاشتمش تو ماشین
؟: بریم سمت فرودگاه ؟
نامجون:آره
ات: نه چمدونم تو هتله
نامجون:برات آوردمش تو صندوقه
ات:مرسی
چند ساعت بعد
رسیدیم کره تا رفتیم توی فرودگاه جمعیت زیادی اومدن سمت من و نامجون
از اونجایی هم که نمیتونسم درست راه برم دست نامجون رو گرفته بودم
پارت دوم
شماره ی هم تیمیش رو گرفتم که برداش
؟:بله
نامجون: دوست پسر اتم...ات حالش خوبه؟
؟:هنوز نمی دونیم وقتی دنبال توپ دویده پاش پیچ خورده و افتاده و سرش خورده به میز فعلأ بردنش بیمارستان اگه چیزی بشه بهتون خبر میدم
نامجون:باشه مرسی
همون موقع زنگ زدم به دوستم که تو فرودگاه کار میکنه
؟: سلام چه خبر شده یه زنگ به ما زدی
نامجون: سلام برای همین امشب یه بلیط میخوام برا فرانسه
؟:چیزی شده ؟
نامجون:اره بعد بهت میگم میتونی برام جورش کنی ؟
؟: آره امروز یه پرواز داریم حدود سه ساعت دیگه اگه میخوای باید همین الان بیای
نامجون: تا یه ربع دیگه اونجام
بدون توجه به بقیه سریع رفتم سمت فرودگاه و سوار هواپیما شدم
از زبون ات
با سردردی که داشتم چشمام رو باز کردم یکم به دور ورم نگاه کردم که دیدم بیمارستانم از روی تخت بلند شدم اما تا پام رو گذاشتم رو زمین از درد زیادی که داشت نتونستم روش وایسم و افتادم زمین و لیوان بالای سرم افتاد و شکست
همون موقع در باز شد و نامجون دوید و اومد پیشم
نامجون:چرا افتادی ؟
بغلم کرد و گذاشتم رو تخت
ات:تو اینجا چیکار میکنی ؟ من اینجا چیکار میکنم ؟
نامجون:تو مسابقه پات پیچ خورد افتادی سرت خورد به میز
ات : برای من اومدی فرانسه ؟
نامجون:آره خب پس برای کی بیام؟
ات:مرسی عشقم دوست دارم (بغلش کرد)
نامجون:(خنده)
ات:راستی اول شدیم یا دوم؟
از زبون نامجون
یکم اذیتش کنم بد نیست
نامجون:دوم شدین
ات: واقعاً ؟(بغض)
نامجون: آره
ات:همش تقصیر منه(گریه)
نامجون:گریه نکن شوخی کردم
مدال رو از تو جیبم در آوردم و بهش دادمش
ات: او...اول اول شدیم
نامجون: مبارکه..... گریه نکن دیگه
ات:اشک شوقه
نامجون:(خنده) بیا بغلم ببینم
اومد بغلم داشتم موهاش رو ناز میکردم که دکتر اومد
دکتر: میخواین برم بعد بیام؟
ات:نه نمیخواد 😂
دکتر: فراموشی که نداشتن
نامجون: نه نداشتن
اومد و چراغ قوشو روشن کرد و چشماشو دید
دکتر:حالشون خوبه میتونید برید
ات:عه خب بریم
دوباره وایساد رو پاش و افتاد که گرفتمش
دکتر: مچ پاتون هم آسیب دیده لطفاً زیاد بهش فشار نیارید
نامجون:چشم
ات رو بغلش کردم و بردمش گذاشتمش تو ماشین
؟: بریم سمت فرودگاه ؟
نامجون:آره
ات: نه چمدونم تو هتله
نامجون:برات آوردمش تو صندوقه
ات:مرسی
چند ساعت بعد
رسیدیم کره تا رفتیم توی فرودگاه جمعیت زیادی اومدن سمت من و نامجون
از اونجایی هم که نمیتونسم درست راه برم دست نامجون رو گرفته بودم
۷.۲k
۰۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.