وقتی تو مسابقه آسیب میبینی

وقتی تو مسابقه آسیب میبینی

پارت سوم

همه داشتن به آت تبریک می‌گفتن)
بلآخره تونستیم از اون همه جمعیت رد بشیم و بریم خونه
ات: آه خونه ی قشنگم دلم برات تنگ شده بود
نامجون: پس من چی
ات: برای توهم تنگ بود (🤦📿)
نامجون:چی تنگ بود؟😈
ات: یکم بد گفتمش دلم برات تنگ شده بود
نامجون:باشه
ات: میشه ببریم بالا می‌خوام برم حموم (پاش درد می‌کنه)
نامجون:باشه
ات:بیا دستمو بگیر
تا حرفم تموم شد بغلم کرد
ات:گفتم دستمو بگیر
نامجون:چه فرقی داره ؟
ات:فرقش ... اصلأ ولش کن بریم بالا
بردم بالا و دم حموم
ات:خب مرسی دیگه برو
نامجون:کجا برم؟
ات:یعنی چی کجا برم ؟‌
نامجون:منم می خواهم برم حموم
ات:اهان خب تو برو بعدش من میرم
نامجون: نه
ات: خب پس من میرم بعدش تو برو
نامجون: گزینه ی سوم باهم میریم
دستمو گرفت و کردم تو حموم
ات:یااا چیکار می‌کنی ....لباستو در نیار
بدون توجه به حرفم همه ی لباساش رو‌ در اورد (لباس زیر پوشیده)
نامجون:چشماتو باز کن
ات: نمی خوام
نامجون:چشماتو باز کن (عصبی )
از ترسم دستمو از رو چشمام برداشتم که با هیکل گولاخش مواجه شدم
ات:خب بسه دیگه به اندازه ی کافی اذیتم کردی
نامجون:اینکه بدنمو ببینی اذیتت می‌کنه ؟
ات:نه ولی خب
نامجون:خجالت میکشی ؟
ات: نه
نامجون: باشه
و شروع کرد به بوسیدنم و (ادامش با ذهن های کثیفتون)
دیدگاه ها (۱۳)

وقتی تو مسابقه آسیب میبینیپارت چهارم یک هفته بعد تقریباً پام...

وقتی تو مسابقه آسیب می‌بینیپارت پنجم شوگا:احمقا سه قلوعه.......

وقتی تو مسابقه آسیب میبینیپارت دوم شماره ی هم تیمیش رو گرفتم...

وقتی تو مسابقه آسیب میبینیپارت اول امروز برای مسابقات والیبا...

جیمین فیک زندگی پارت ۸۵#پایان فلش بکجیمین: اینجوری شد دیگهما...

جیمین فیک زندگی پارت ۸۱#

part23 🦋-خوشگلم پیاده شو رسیدیم &چشم-چمدون هارو من میارم بیا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط