fake kook
fake kook
part*⁶⁰
سریع رفتم پایین پام پیچ خورد از پله ها افتادم پام زخم شد به زور رفتم تو اتاقم وسایلمو جمع کردم
کوک: کجا؟
چیزی بهش نگفتم
کوک: این وسایلم من برات گرفتم
وسایلشو گذاشتم و رفتم درو قفل کرد
کوک: من اجازه نمیدم بری
ا/ت: چرا اونوقت
اومد نزدیکم بوسم کرد یه جیغی زدم
کوک: چته؟
ا/ت: چرا اینکارو کردی
کوک: یعنی نمیتونم عشقمو ببوسم
ا/ت: من عشقت نیستم
کوک: پس کیه؟
ا/ت: خودت میدونی
کوک: داشتم باهات شوخی میکردم میخواستم ببینم میتونی از خودت دفاع کنی یا نه دیدم نمیتونی باید همه جا کنارت باشم
ا/ت: من میتونستم چی بگم به حرفی که واقعیت داره
کوک: نداره تو دیگه نباید اینجوری کنی هرکی بهت گفت که تو هیچی نداری تو باید بگی منو داری
ا/ت: 😂
کوک: نخند دارم واقعیت میگم
ا/ت: بزار میخوام برم
کوک: چرا عزیزم کجا میخوای بری باهات کار دارم
ا/ت: چیکار داری؟ ☹️🫢
کوک: ا/ت نرو دیگه خودتو لوس نکن
ا/ت: دارم خودمو لوس میکنم😑
کوک: اره نمیزارم بری
ا/ت: دیوونه
کوک: باز به من گفتی دیوونه خودت میدونیا
ا/ت: دیوونه دیوونه
کوک: عشقم
با پا زدم تو شکمش
کوک: ایی دلمو درد اوردی
ا/ت: حامله که نبودی؟ 😐
کوک: تو از کجا میدونی
ا/ت: اخیی بچت دلت درد اومد
کوک: اره😭بچم مرد به شوهرم میگم😔😭
ا/ت: شوهرت کیه؟
کوک: همم شوهر عمت
ا/ت: شوهر عمه ی من؟🥴
کوک: خیلی دوسش دارم میگفت موز خریدم بعد بهم خیار میداد میخوردم یعنی اون شب دل درد گرفتم
ا/ت: 😂با منم اینجوریه
کوک: چیکار به شوهرم داری😡
ا/ت: ببخشید دلت بهتر شد؟
کوک: اره دیگه منو نزنیا ناراحت میشم باشه؟
ا/ت: باشه خوابم میاد میزاری برم
کوک: تو دیگه اینجایی
ا/ت: خوابم میاد بزار برم بخوابم
کوک: بری کجا بری
ا/ت: برم تو یه اتاق دیگه
کوک: 😡
دستمو گرفت خوابوندم رو تخت
کوک: بخواب شششش
ا/ت: 🤬
دستشو گذاشت جلو دهنم
کوک:فوش نده😑
بعد دستشو گذاشت رو چشمام
کوک: بخواب که میگم ممد قلی بیاد تو خوابت
ا/ت: ممد قلی؟ 😳
کوک: اره خب حالا بخواب شب بخیر
ا/ت: شب بخیر
کوک: اگه به من اعتماد داری بدون من امروز مجبور شدم برگردم خونه پیش الیا و گوشیم رو میز بود من نمیدونم چرا جواب داده و بهت چی گفته
ا/ت: من بهت اعتماد دارم عزیزم🙂ولی تو قبلش میتونستی بهم زنگ بزنی بگیر بخواب شب بخیر
کوک: شب بخیر قشنگم
#سناریو
#فیک
part*⁶⁰
سریع رفتم پایین پام پیچ خورد از پله ها افتادم پام زخم شد به زور رفتم تو اتاقم وسایلمو جمع کردم
کوک: کجا؟
چیزی بهش نگفتم
کوک: این وسایلم من برات گرفتم
وسایلشو گذاشتم و رفتم درو قفل کرد
کوک: من اجازه نمیدم بری
ا/ت: چرا اونوقت
اومد نزدیکم بوسم کرد یه جیغی زدم
کوک: چته؟
ا/ت: چرا اینکارو کردی
کوک: یعنی نمیتونم عشقمو ببوسم
ا/ت: من عشقت نیستم
کوک: پس کیه؟
ا/ت: خودت میدونی
کوک: داشتم باهات شوخی میکردم میخواستم ببینم میتونی از خودت دفاع کنی یا نه دیدم نمیتونی باید همه جا کنارت باشم
ا/ت: من میتونستم چی بگم به حرفی که واقعیت داره
کوک: نداره تو دیگه نباید اینجوری کنی هرکی بهت گفت که تو هیچی نداری تو باید بگی منو داری
ا/ت: 😂
کوک: نخند دارم واقعیت میگم
ا/ت: بزار میخوام برم
کوک: چرا عزیزم کجا میخوای بری باهات کار دارم
ا/ت: چیکار داری؟ ☹️🫢
کوک: ا/ت نرو دیگه خودتو لوس نکن
ا/ت: دارم خودمو لوس میکنم😑
کوک: اره نمیزارم بری
ا/ت: دیوونه
کوک: باز به من گفتی دیوونه خودت میدونیا
ا/ت: دیوونه دیوونه
کوک: عشقم
با پا زدم تو شکمش
کوک: ایی دلمو درد اوردی
ا/ت: حامله که نبودی؟ 😐
کوک: تو از کجا میدونی
ا/ت: اخیی بچت دلت درد اومد
کوک: اره😭بچم مرد به شوهرم میگم😔😭
ا/ت: شوهرت کیه؟
کوک: همم شوهر عمت
ا/ت: شوهر عمه ی من؟🥴
کوک: خیلی دوسش دارم میگفت موز خریدم بعد بهم خیار میداد میخوردم یعنی اون شب دل درد گرفتم
ا/ت: 😂با منم اینجوریه
کوک: چیکار به شوهرم داری😡
ا/ت: ببخشید دلت بهتر شد؟
کوک: اره دیگه منو نزنیا ناراحت میشم باشه؟
ا/ت: باشه خوابم میاد میزاری برم
کوک: تو دیگه اینجایی
ا/ت: خوابم میاد بزار برم بخوابم
کوک: بری کجا بری
ا/ت: برم تو یه اتاق دیگه
کوک: 😡
دستمو گرفت خوابوندم رو تخت
کوک: بخواب شششش
ا/ت: 🤬
دستشو گذاشت جلو دهنم
کوک:فوش نده😑
بعد دستشو گذاشت رو چشمام
کوک: بخواب که میگم ممد قلی بیاد تو خوابت
ا/ت: ممد قلی؟ 😳
کوک: اره خب حالا بخواب شب بخیر
ا/ت: شب بخیر
کوک: اگه به من اعتماد داری بدون من امروز مجبور شدم برگردم خونه پیش الیا و گوشیم رو میز بود من نمیدونم چرا جواب داده و بهت چی گفته
ا/ت: من بهت اعتماد دارم عزیزم🙂ولی تو قبلش میتونستی بهم زنگ بزنی بگیر بخواب شب بخیر
کوک: شب بخیر قشنگم
#سناریو
#فیک
۲۷.۷k
۱۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.