fake kook
fake kook
part*⁵⁸
از دید کوک
کوک: چی صدام زدی
الیا: هیچی گفتم چیزی لازم نداری
کوک: نه ندارم
الیا: امشب میمونی
کوک: دلیلی برای موندن ندارم
الیا: پس چرا اومدی
کوک: یه چیزی رو گم کردم گفتم شاید اینجا باشه اصلا من چرا باید به تو جواب پس بدم
الیا: تو پدر بچمی
کوک: برو بابا من پیش تو اصلا نخوابیدم
الیا: این تو مغز من میگذره چی میشد ما باهم بودیم
کوک: حرف بی خود نزن بگو ندیدی یه برگه سبز رنگ بود
الیا: اگه بهت بگم باز باهام ازدواج میکنی
کوک: پس خودم دنبالش میگردم
الیا: من خیلی دوست دارم
کوک: خفه شو اینجاست پیداش کردم خب من برم
الیا: به پلیس زنگ میزنم وارد خونم شدیا
کوک: زنگ بزن ببینم جرم تو سنگین تره یا من
اینو گفتم و گوشیم برداشتم زنگ زدم به ا/ت جواب نداد پیام دادم بازم جواب نداد ولی سین میزد کار داشتم رفتم انجام دادی
شب
برگشتم خونه
کوک: عشقم من اومدم
ا/ت: چرا اومدی چرا نموندی همونجا
کوک: منظورت چیه دوستات میخوان بیان پیشت تا من برم
ا/ت: نه گفتم چرا نموندی پیش الیا جونت
کوک: کی بهت چیزی گفته؟
ا/ت: زنگ زدم به گوشیت الیا جواب داد گفت داری دوش میگیری
کوک: ها🫢🥴☹️من اصلا دوش نگرفتم بارون بود موهام خیس شده
ا/ت: همین که شنیدی رفتم تو اتاقم درو بستم
یک ساعت بعد
صدای ایفون اومد
کوک: ا/ت قشنگم بیا برات توضیح میدم سورا دم دره
از اتاقش اومد بیرون سورا و یاسو اومدن داخل
ا/ت: خیلی خوش اومدید بفرمایید بشینید
نشستیم باهم کلی خندیدیم
سورا: چند وقت باهمین
ا/ت: نمیدونم یادم نیست😁
سورا: ما ۲سالو ۵ماه ۳۹روز ۵ساعت باهم دوستین۲۲دقیقست
ا/ت: شما چقدر دقیقین
سورا: این روز همیشه یادمه🙂
کوک: ایی
ا/ت: چیشد عزیزم
کوک: دستم برید
ا/ت بلند شد رفت چسب زخم اورد
ا/ت: بیا تا دور دستت ببندم
کوک: مرسی
یاسو: دنیا داره عوض میشه فک کنم😂
کوک:😂
ا/ت: من برم یه چیزی بیارم بخورید
ا/ت رفت رفتم دنبالش
کوک: ا/ت عزیزم تو که دیگه فهمیدی چیشد باهام قهر نیستی
ا/ت: به من نگو عزیزم
کوک: تو که باهام خوب بودی دستمو ببین
ا/ت: این ربطی نداره ما نباید جلو همه بگیم که باهم قهریم نمیتونستم دوستامو بگم دوست پسرم با یه دختر دیگست
کوک: این برگه رو ببین رفته بودم دنبال این خونه مامانم نبود مجبور شدم برم اونجا راست میگم
#فیک
#سناریو
part*⁵⁸
از دید کوک
کوک: چی صدام زدی
الیا: هیچی گفتم چیزی لازم نداری
کوک: نه ندارم
الیا: امشب میمونی
کوک: دلیلی برای موندن ندارم
الیا: پس چرا اومدی
کوک: یه چیزی رو گم کردم گفتم شاید اینجا باشه اصلا من چرا باید به تو جواب پس بدم
الیا: تو پدر بچمی
کوک: برو بابا من پیش تو اصلا نخوابیدم
الیا: این تو مغز من میگذره چی میشد ما باهم بودیم
کوک: حرف بی خود نزن بگو ندیدی یه برگه سبز رنگ بود
الیا: اگه بهت بگم باز باهام ازدواج میکنی
کوک: پس خودم دنبالش میگردم
الیا: من خیلی دوست دارم
کوک: خفه شو اینجاست پیداش کردم خب من برم
الیا: به پلیس زنگ میزنم وارد خونم شدیا
کوک: زنگ بزن ببینم جرم تو سنگین تره یا من
اینو گفتم و گوشیم برداشتم زنگ زدم به ا/ت جواب نداد پیام دادم بازم جواب نداد ولی سین میزد کار داشتم رفتم انجام دادی
شب
برگشتم خونه
کوک: عشقم من اومدم
ا/ت: چرا اومدی چرا نموندی همونجا
کوک: منظورت چیه دوستات میخوان بیان پیشت تا من برم
ا/ت: نه گفتم چرا نموندی پیش الیا جونت
کوک: کی بهت چیزی گفته؟
ا/ت: زنگ زدم به گوشیت الیا جواب داد گفت داری دوش میگیری
کوک: ها🫢🥴☹️من اصلا دوش نگرفتم بارون بود موهام خیس شده
ا/ت: همین که شنیدی رفتم تو اتاقم درو بستم
یک ساعت بعد
صدای ایفون اومد
کوک: ا/ت قشنگم بیا برات توضیح میدم سورا دم دره
از اتاقش اومد بیرون سورا و یاسو اومدن داخل
ا/ت: خیلی خوش اومدید بفرمایید بشینید
نشستیم باهم کلی خندیدیم
سورا: چند وقت باهمین
ا/ت: نمیدونم یادم نیست😁
سورا: ما ۲سالو ۵ماه ۳۹روز ۵ساعت باهم دوستین۲۲دقیقست
ا/ت: شما چقدر دقیقین
سورا: این روز همیشه یادمه🙂
کوک: ایی
ا/ت: چیشد عزیزم
کوک: دستم برید
ا/ت بلند شد رفت چسب زخم اورد
ا/ت: بیا تا دور دستت ببندم
کوک: مرسی
یاسو: دنیا داره عوض میشه فک کنم😂
کوک:😂
ا/ت: من برم یه چیزی بیارم بخورید
ا/ت رفت رفتم دنبالش
کوک: ا/ت عزیزم تو که دیگه فهمیدی چیشد باهام قهر نیستی
ا/ت: به من نگو عزیزم
کوک: تو که باهام خوب بودی دستمو ببین
ا/ت: این ربطی نداره ما نباید جلو همه بگیم که باهم قهریم نمیتونستم دوستامو بگم دوست پسرم با یه دختر دیگست
کوک: این برگه رو ببین رفته بودم دنبال این خونه مامانم نبود مجبور شدم برم اونجا راست میگم
#فیک
#سناریو
۱۵.۵k
۱۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.