عشق دست نیافتنی. p10
عشق دست نیافتنی. p10
(فصل دوم)
ا. ت: چ... چب میگی تهیونگ، تا دروز پیش میگفتی هرزه بهم حالا ادعا میکنی دوست دارم، یادت نره قراره برات نقش بازی کنم فقط اوکی
تهیونگ: اوکی ولی من تورو مال خودم میکنم چه بخای چه نخای(چشمک تاکید)
ا. ت: می بینم، خب تهیونک حالاکه مراسم تموم شده من میرم خونه نامجون
تهیونگ: مگه امشب اینجا نمیمونی پیش من که پدرم شک نکنه
ا. ت: عام ن باید برم خونه پیش نامجون، حالش خوب نیست میترسم بلایی سر خودش بیاره
تهیونگ: پس بزار برسونمت نمیزارم تنهایی بری
ا. ت: نیازی نیست میرم خودم یع تاکسی میگیرم
تهیونگ: ن نمیزارم همین که گفتم(با صدای بلند)
ا. ت: هوف باشه پس کت منم بیار سر میز
تهیونگ: باشه وایسا تا بیام
ا. ت: باشه بابا برو منتظرم
تهیونگ رفت داخا کتمو بیاره، منم همینجور پرسه میزدم تا تهیونگ بیاد دیر کرده بود نگرانش بودم که صداش داد میومد از تو اتاقش، تصمیم گرفتم برم پیشش که یه پسره مست نزدیکم شد، هی میرفتم عقب اون بهم نزذیک تر میشد
ا. ت: مجبورم نکن عقیمت کنم ازم دور شو
جان: توم میخام لذت ببرم ازت، احازه هست بیب، اوه ببین جوجو چه شاخ شده بیا ببینم میخای چکار کنی
رفتم نزدیکش و دستامو انداختم دور سرش و بلندش کردم و زدمش روی زمین و با پاشنی کفشم زدم وسط دیکش
جان: اخخخخخخخخخخ(فریاد) میکشمت
ا. ت: با من در نیوفت دفعه بعدی بدتر داغونت میکنم
سریع رفتم داخل خونه، پدر و مادر ا. ت وایساده بودن پایین پله ها، دومدم برم بالا مادر تهیونک جلوموگرفت
م/تهیونگ: پس اون دختره هرزه تویی که نامزدی پسر منو بهم زدی ها
اومدم حرف بزنم که یه طرف صورتم سوخت، مادر تهیونک بهم سیلی محکمی زد و اشک هام تو چشمام جمع شد و با داد جوابشو دادم
ا. ت: تو نمیتونی هیچ دخالتی بکنی تو کارای من، من تهیونک رو دوست دارم و مال خودم میکنمش میخای بخا میخای نخا، اگه بدونی اون دختره جنده زیر چند نفر خابیده بازم روت میشه اینجور حرف بزنی ها (داد بلند)
حمله ور شد سمتم که پدر تهیونگ گرفتش و سرش داد زد
م/تهیونگ: چرا داری از اون دختره هرزه دفاع میکنی ها
پ/تهیونگ: بس کن تا نزدما، دخترم برو بالا ببین تهیونگ چشه فک کنم اولویا داخل اتاقه
ا. ت: دختره پرو الان حسابشو میرسم
رفتم بالا تو اتاقش صدای ناله میومد، در اتاق رو محکم باز کردم و رفتم داخل، باورم نمیشد جلو چشمم داشت اونکارو با اولویا میکرد
ا. ت: هع خوش میگذره جناب کیم(با صدای بلند)
تهیونگ: عه، ا. ت...... ا. ت صبر کن اونحوری که فکرمیکنی میست
تهیونگ: گمشو اون طرف تا نکشتمت
ا. ت: هیچی نمیخام بشنوم هیچی تموم شد تهیونگ هرچی بین من و تو بود فهمیدی
تهیونگ: ا. ت وایسا ا. ت باتوعم ا. ت(داد)
سریع از پله ها اومدم پایین و کتمو برداشتم و زدم بیرون ازخونه و تو جاده میدویدم، دیگه نمیتونستم بدوم
(فصل دوم)
ا. ت: چ... چب میگی تهیونگ، تا دروز پیش میگفتی هرزه بهم حالا ادعا میکنی دوست دارم، یادت نره قراره برات نقش بازی کنم فقط اوکی
تهیونگ: اوکی ولی من تورو مال خودم میکنم چه بخای چه نخای(چشمک تاکید)
ا. ت: می بینم، خب تهیونک حالاکه مراسم تموم شده من میرم خونه نامجون
تهیونگ: مگه امشب اینجا نمیمونی پیش من که پدرم شک نکنه
ا. ت: عام ن باید برم خونه پیش نامجون، حالش خوب نیست میترسم بلایی سر خودش بیاره
تهیونگ: پس بزار برسونمت نمیزارم تنهایی بری
ا. ت: نیازی نیست میرم خودم یع تاکسی میگیرم
تهیونگ: ن نمیزارم همین که گفتم(با صدای بلند)
ا. ت: هوف باشه پس کت منم بیار سر میز
تهیونگ: باشه وایسا تا بیام
ا. ت: باشه بابا برو منتظرم
تهیونگ رفت داخا کتمو بیاره، منم همینجور پرسه میزدم تا تهیونگ بیاد دیر کرده بود نگرانش بودم که صداش داد میومد از تو اتاقش، تصمیم گرفتم برم پیشش که یه پسره مست نزدیکم شد، هی میرفتم عقب اون بهم نزذیک تر میشد
ا. ت: مجبورم نکن عقیمت کنم ازم دور شو
جان: توم میخام لذت ببرم ازت، احازه هست بیب، اوه ببین جوجو چه شاخ شده بیا ببینم میخای چکار کنی
رفتم نزدیکش و دستامو انداختم دور سرش و بلندش کردم و زدمش روی زمین و با پاشنی کفشم زدم وسط دیکش
جان: اخخخخخخخخخخ(فریاد) میکشمت
ا. ت: با من در نیوفت دفعه بعدی بدتر داغونت میکنم
سریع رفتم داخل خونه، پدر و مادر ا. ت وایساده بودن پایین پله ها، دومدم برم بالا مادر تهیونک جلوموگرفت
م/تهیونگ: پس اون دختره هرزه تویی که نامزدی پسر منو بهم زدی ها
اومدم حرف بزنم که یه طرف صورتم سوخت، مادر تهیونک بهم سیلی محکمی زد و اشک هام تو چشمام جمع شد و با داد جوابشو دادم
ا. ت: تو نمیتونی هیچ دخالتی بکنی تو کارای من، من تهیونک رو دوست دارم و مال خودم میکنمش میخای بخا میخای نخا، اگه بدونی اون دختره جنده زیر چند نفر خابیده بازم روت میشه اینجور حرف بزنی ها (داد بلند)
حمله ور شد سمتم که پدر تهیونگ گرفتش و سرش داد زد
م/تهیونگ: چرا داری از اون دختره هرزه دفاع میکنی ها
پ/تهیونگ: بس کن تا نزدما، دخترم برو بالا ببین تهیونگ چشه فک کنم اولویا داخل اتاقه
ا. ت: دختره پرو الان حسابشو میرسم
رفتم بالا تو اتاقش صدای ناله میومد، در اتاق رو محکم باز کردم و رفتم داخل، باورم نمیشد جلو چشمم داشت اونکارو با اولویا میکرد
ا. ت: هع خوش میگذره جناب کیم(با صدای بلند)
تهیونگ: عه، ا. ت...... ا. ت صبر کن اونحوری که فکرمیکنی میست
تهیونگ: گمشو اون طرف تا نکشتمت
ا. ت: هیچی نمیخام بشنوم هیچی تموم شد تهیونگ هرچی بین من و تو بود فهمیدی
تهیونگ: ا. ت وایسا ا. ت باتوعم ا. ت(داد)
سریع از پله ها اومدم پایین و کتمو برداشتم و زدم بیرون ازخونه و تو جاده میدویدم، دیگه نمیتونستم بدوم
۹۷.۴k
۰۶ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.