*درخواست ادامه تکپاتی جیمین*
*درخواست ادامه تکپاتی جیمین*
ات ویو:
اهههه الان آخه تازه داشتیم شروع میکردیم خب برم ببینم کیه و چ مشکلی داره
بعد اینکه کارش تموم شد/:
ات:اهههه خسته شدم چ نفهم بود
چوی:آره بابا واقعا راهی نداشت
ات:ولی ی راه داشت ها
چوی:اوکی اگه ی بار دیگه بیاد بهش بگو
ات:اوکی خب من برم دیگه شبه
چوی:برو برو بسلامت
ات:بای
خونه/:
ات ویو:
رفتم تو دیدم جیمین ی جا نشسته پاهاشم بغل کرده هیچ صدایی هم نمیاد ازش رفتم جلو تر دیدم داره گریه میکنه
ات:جیمین چیزی شده
جیمین:اله
ات:بگو ببینم*نشست پیشش*
جیمین:دستم 😭
ات:دستت چی شده؟
جیمین:دستم و چاقو برید😭
ات:تو چرا به چاقو دست زدی ؟
*جیمین ات رو مبل انداخت و ردش خیمه زد*
ات:چیکار میکنی؟
جیمین:اون حقه بود
ات:خب الان راحتیم بیا انجامش بدیم
جیمین:اوکی *باز از اول شروع کردن*
صدای زنگ در اومد/:
ات:کیههههه*داد*
پشت دری:ات مامانتم درو باز کن
ات در رو باز کرد/:
مامان:دختر چرا انقدر عصبی ای
ات:مامان کارت رو بگو
مامان:منو بابات دعوا کردیم منم آمدم بیرون
ات:دوباره؟ باش بیا بشین
جیمین:سلام مامان
مامان:سلام پسرم
جیمین:مامان وقت بدی بود واسه دعوا
مامان:چرا ؟
جیمین:چون تازه داشتیم.....
ات:*دستش رو میگیره رو دهنش*ایسسس مامان از خود پذیرایی کن اون جا همه جا هست
مامان:باشه
جیمین:خب من خوابم میاد برم بخوابم
مامان:شب بخیر
جیمین:ات تو خوابت نمیاد؟
ات:خب چرا خوابم میاد ولی مامان...
مامان:برو نگران من نباش
ات:پس شب بخیر
اتاق/:
جیمین:اصلا چرا باید مامان میومد؟
ات:نمیدونم
جیمین :الان میشه ادامه بدیم؟
ات:نه چون صداش میره میرسه با گوش مامان
جیمین:راس میگی ولی ی کیس هم نمیشه؟
ات:چرا خب بیا انجام بدیم
*بعد چند دقیقه که جدا شدن*
جیمین:بنظرت مامان کی میره؟
ات:نمیدونم شاید فردا
جیمین:خب دیگه دیر وقته بخواب
ات:خوابم نمیاد
جیمین:پس بیا بغلم من بخوابم
ات:اوکی
*ت
بعد تو بغل هم خوابیدن و فردا مامان رفت ولی پس فرداش بابا اومد و اینا *
ات ویو:
اهههه الان آخه تازه داشتیم شروع میکردیم خب برم ببینم کیه و چ مشکلی داره
بعد اینکه کارش تموم شد/:
ات:اهههه خسته شدم چ نفهم بود
چوی:آره بابا واقعا راهی نداشت
ات:ولی ی راه داشت ها
چوی:اوکی اگه ی بار دیگه بیاد بهش بگو
ات:اوکی خب من برم دیگه شبه
چوی:برو برو بسلامت
ات:بای
خونه/:
ات ویو:
رفتم تو دیدم جیمین ی جا نشسته پاهاشم بغل کرده هیچ صدایی هم نمیاد ازش رفتم جلو تر دیدم داره گریه میکنه
ات:جیمین چیزی شده
جیمین:اله
ات:بگو ببینم*نشست پیشش*
جیمین:دستم 😭
ات:دستت چی شده؟
جیمین:دستم و چاقو برید😭
ات:تو چرا به چاقو دست زدی ؟
*جیمین ات رو مبل انداخت و ردش خیمه زد*
ات:چیکار میکنی؟
جیمین:اون حقه بود
ات:خب الان راحتیم بیا انجامش بدیم
جیمین:اوکی *باز از اول شروع کردن*
صدای زنگ در اومد/:
ات:کیههههه*داد*
پشت دری:ات مامانتم درو باز کن
ات در رو باز کرد/:
مامان:دختر چرا انقدر عصبی ای
ات:مامان کارت رو بگو
مامان:منو بابات دعوا کردیم منم آمدم بیرون
ات:دوباره؟ باش بیا بشین
جیمین:سلام مامان
مامان:سلام پسرم
جیمین:مامان وقت بدی بود واسه دعوا
مامان:چرا ؟
جیمین:چون تازه داشتیم.....
ات:*دستش رو میگیره رو دهنش*ایسسس مامان از خود پذیرایی کن اون جا همه جا هست
مامان:باشه
جیمین:خب من خوابم میاد برم بخوابم
مامان:شب بخیر
جیمین:ات تو خوابت نمیاد؟
ات:خب چرا خوابم میاد ولی مامان...
مامان:برو نگران من نباش
ات:پس شب بخیر
اتاق/:
جیمین:اصلا چرا باید مامان میومد؟
ات:نمیدونم
جیمین :الان میشه ادامه بدیم؟
ات:نه چون صداش میره میرسه با گوش مامان
جیمین:راس میگی ولی ی کیس هم نمیشه؟
ات:چرا خب بیا انجام بدیم
*بعد چند دقیقه که جدا شدن*
جیمین:بنظرت مامان کی میره؟
ات:نمیدونم شاید فردا
جیمین:خب دیگه دیر وقته بخواب
ات:خوابم نمیاد
جیمین:پس بیا بغلم من بخوابم
ات:اوکی
*ت
بعد تو بغل هم خوابیدن و فردا مامان رفت ولی پس فرداش بابا اومد و اینا *
۷.۹k
۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.