من بدبختم *پارت ۱۱*
من بدبختم *پارت ۱۱*
من:اوکی اوکی
.....
دوستم:منواز اول دبستان باهاش دوستم ولی اینطور عصبی ندیده بودمش
من:خیلی زیاده روی کرد
جی وو:بیا بغلم
دوستم:آره بیا بغلمون
*بغل کردیم همو*
دختره:خب بخاطر اینکه میهو حوصلش باز شه بیاین جرعت و حقیقت بازی کنیم
جی وو:پس سوهی چی؟
دختره:ولش کن بابا
دوستم:آره بابا حقش بود ولش
من:بیاین بازی کنیم
بازی/:
من:خب جی وو از یجی بپرسه*یجی همون دختره هس*
جی وو:احساس کردی یکی تو کلاس ازت متنفره؟
یجی:خب آره ی چند باری احساس کردم جوکی ازم بدش میاد*جوکی همون دوستم*
جوکی:آره واقعا ازت بدم میومد
جیوو:خب میهو از جوکی بپرسه
من:من؟
جیوو:آره
من:اگه کراشت تو مدرسمون بود چیکار
میکردی؟
جوکی:دست پام رو گم میکردم
من:ولی من میرفتم شمارت رو میدادم
جوکی:*خنده*
من:خب بسه دیگه
بعد تمومی مدرسه /:
خونه/:
مامان:سلام
من:سلام
مامان:چ خبر چیکار کردین؟
من:هیچی سوهی بود اونو زدم تا حد مرگ
مامان:چرا؟
من:یهو اعصابم خورد کرد
مامان:آها
من:راستی بابا کجاست؟
مامان:ی کاری پیش اومد رفت
من:آها
مامان:خب ناهار میخوری
من:آره مامان مثل سگ گشنمه
فردا/:
من ویو:
امروز خیلی خوب بود چون هم تو امتحان نمرم کامل شد و هم با دوستام خوش گذشت برن ببینم بقیه روز چطور پیش میره
*راستی اینی که مینویسم داستان دیروزه*
خونه/:
من:سلام
مامان و بابا:سلام
من:مامان گشنمهههه
مامان:اوکی آوردم
بابا:بعد از ظهر تقربا ساعت ۵یا۶ برین بیرون؟
مامان:آره برین تو نظرت چیه میهو؟
من:بریم
ساعت ۵/:
بابا:آماده شید بریم .
من :اوکی کیم نامجون کیم سوکجین*شروع کروم به اهنگ خودن*
بابا:اونا کیه داری آهنگش رو میخونی؟
من:بی..تی..اس لالالالالا*دوباره اهنگ*
بابا:ندیدی گفتم این آدم نمیشه
من:چرا مگه چمه
بابا:ت که آدم نشدی ببینیم این میشه یانه*اشاره به ابجیم*
من:دوباره شروع شد هعیییی.
بابا:ی چیز بگم
من:نگو
بابا:من واقعا ازت بدم میاد
من:خب چیکار کنم
مامان:دوباره شروع نکن
بابا:خب چیکار کنم خوشم نمیاد
مامان:نیاد چیکار کنیم
من:مثلا میخوای من ناراحت شم نمیشم
بابا:بخدا من این بچه رو خیلی دوست دارن تا میهو*بچه آجیم همون*
من ویو:
من تا اینجا خیلی دوسش داشتم آجیم رو میگم ولی با این حرف خیلی خیلی متنفر شدم
*شبه بقیش رو میزارم باییی*
من:اوکی اوکی
.....
دوستم:منواز اول دبستان باهاش دوستم ولی اینطور عصبی ندیده بودمش
من:خیلی زیاده روی کرد
جی وو:بیا بغلم
دوستم:آره بیا بغلمون
*بغل کردیم همو*
دختره:خب بخاطر اینکه میهو حوصلش باز شه بیاین جرعت و حقیقت بازی کنیم
جی وو:پس سوهی چی؟
دختره:ولش کن بابا
دوستم:آره بابا حقش بود ولش
من:بیاین بازی کنیم
بازی/:
من:خب جی وو از یجی بپرسه*یجی همون دختره هس*
جی وو:احساس کردی یکی تو کلاس ازت متنفره؟
یجی:خب آره ی چند باری احساس کردم جوکی ازم بدش میاد*جوکی همون دوستم*
جوکی:آره واقعا ازت بدم میومد
جیوو:خب میهو از جوکی بپرسه
من:من؟
جیوو:آره
من:اگه کراشت تو مدرسمون بود چیکار
میکردی؟
جوکی:دست پام رو گم میکردم
من:ولی من میرفتم شمارت رو میدادم
جوکی:*خنده*
من:خب بسه دیگه
بعد تمومی مدرسه /:
خونه/:
مامان:سلام
من:سلام
مامان:چ خبر چیکار کردین؟
من:هیچی سوهی بود اونو زدم تا حد مرگ
مامان:چرا؟
من:یهو اعصابم خورد کرد
مامان:آها
من:راستی بابا کجاست؟
مامان:ی کاری پیش اومد رفت
من:آها
مامان:خب ناهار میخوری
من:آره مامان مثل سگ گشنمه
فردا/:
من ویو:
امروز خیلی خوب بود چون هم تو امتحان نمرم کامل شد و هم با دوستام خوش گذشت برن ببینم بقیه روز چطور پیش میره
*راستی اینی که مینویسم داستان دیروزه*
خونه/:
من:سلام
مامان و بابا:سلام
من:مامان گشنمهههه
مامان:اوکی آوردم
بابا:بعد از ظهر تقربا ساعت ۵یا۶ برین بیرون؟
مامان:آره برین تو نظرت چیه میهو؟
من:بریم
ساعت ۵/:
بابا:آماده شید بریم .
من :اوکی کیم نامجون کیم سوکجین*شروع کروم به اهنگ خودن*
بابا:اونا کیه داری آهنگش رو میخونی؟
من:بی..تی..اس لالالالالا*دوباره اهنگ*
بابا:ندیدی گفتم این آدم نمیشه
من:چرا مگه چمه
بابا:ت که آدم نشدی ببینیم این میشه یانه*اشاره به ابجیم*
من:دوباره شروع شد هعیییی.
بابا:ی چیز بگم
من:نگو
بابا:من واقعا ازت بدم میاد
من:خب چیکار کنم
مامان:دوباره شروع نکن
بابا:خب چیکار کنم خوشم نمیاد
مامان:نیاد چیکار کنیم
من:مثلا میخوای من ناراحت شم نمیشم
بابا:بخدا من این بچه رو خیلی دوست دارن تا میهو*بچه آجیم همون*
من ویو:
من تا اینجا خیلی دوسش داشتم آجیم رو میگم ولی با این حرف خیلی خیلی متنفر شدم
*شبه بقیش رو میزارم باییی*
۷.۴k
۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.