Ma reine : ملکهِ من♥️👸
Ma reine : ملکهِمن♥️👸
فرزین:بهدیس جانم من مجبورم با ایلین ازدواج کنم
با تعجب بهش نگاه میکردم
فرزین: بابا ایلین امروز امد گفت دخترم افسردگی گرفته گفت خودکشی کرده گفت اگه پسرت برنگرده به دخترم کل سهام هامو پس میگیرم و اینک شراکت رو با بابام قطع میکنه و اینک اون بچه
اینو ک گفت بدنم یک لحظه سرد شد و قلبم وایستاد و جلوش نشستم
بهدیس: بچه مال توعه؟
فرزین:ببخشید(سرشو میندازه پایین)
بهدیس: کی؟
فرزین: ۳ روزقبل ازدواجمون گولم زد و منو برد خونشون فکر کنم اونجا بوده
بهدیس:شاید دروغ میگه شاید بچه مال کسی دیگه ای؟ اره ارع شاید(باذوق و باکلی امید)
فرزین: منم همینو گفتم ولی خب ازش ازمایش گرفتیم بچه مال من بود
اشک تو چشم هام جمع شد
بهدیس: چقدر بوده سهام هایی بابا ایلین؟
فرزین:درصد شراکت(نمدونم درست نوشتم یانه)ما ۴۰ درصد ولی برای اون ۶۰ درصد اگه اونا نباشن ما هیچی نیستیم
بهدیس:میخوای ترکم کنی؟ میخوای ولم کنی لامصب(باگریه)
فرزین: نه عشق من فقط با اون ازدواج میکنم
بهدیس: بچمو چی بچمم میگیری؟
فرزین: باباش و بابا من بچه رو میخوان بهدیس ولی من سعی خودمو میکنم ک اینکارو نکنم اگر بکنم شرطم اینه تو زنم باشی و همیشه پیش بچت باشی
بهدیس: کی قراره ازدواج کنی؟(با سردی گریه)
فرزین: گفتن هرچی زودتر بهتر
بهدیس: منو میندازی از این خونه بیرون؟
فرزین: شرطشون اینه ک تو باید باشی تو این خونه اونم باشه
بهدیس:پس نوکرش بشم؟
فرزین:من نمزارم تو خانوم خونمی نه ایلین تو عشق ابدیم بهدیس جانم
دیگ صداش هاشون نمشنیدم داشتم درد میکشیدم از همچی
بهدیس: بچش دختره یا پسر؟
فرزین: دختره ولی بچه ما پسره اینجوری تو عروس بزرگ میمونی
بهدیس: فرزین خیلی درحقم نامردی کردی
فرزین: دورت بگردم من نفس من بمیرم برات میدونم الان خیلی ناراحتی ولی چیکار کنم
صدای زنگ خونه امد ک فرزین درواکرد
فرزین: مامانمامده
منک اصلا حس بلند شدن نداشتم همنجور وسط خونه نشسته بودم ک مامانش امد و بدو بدو امد طرفم و بغلم کرد
مامان سمیه: بهتگفت؟
بهدیس:اوم
مامان سمیه: دورت بگردم من اخه تو چرا اینقدر درد میکشی
فرزین امد سمتم و دست هامو گرفت
فرزین:پاشو قربونت بشم تو اینجوری نشستی من دق میکنم
مامان فرزین بلند شد و به فرزین اشاره کرد ک بره پیشش میدونستم میخواست درمورد ایلین بگه باهام دیگ پیچ پیچ میکردن ک صداهاشون میشنیدم و قلبم بیشتر درد میکرد
مامان سمیه:فرزین تو برو دنبال ایلین و ببرش محضر عقدش کن گفته بعد عقد یک لباس عروس بپوشم یک ارایشگاه هم برم بعد بیاد اینجا(اروم)
فرزین:باشع
فرزین امد سمتم و جلو نشست اول شکممو بوس کرد و بعدش خودمو
فرزین:فداتشم من باید برم مراقب خودت باش
اینو گفت و رفت...
فرزین:بهدیس جانم من مجبورم با ایلین ازدواج کنم
با تعجب بهش نگاه میکردم
فرزین: بابا ایلین امروز امد گفت دخترم افسردگی گرفته گفت خودکشی کرده گفت اگه پسرت برنگرده به دخترم کل سهام هامو پس میگیرم و اینک شراکت رو با بابام قطع میکنه و اینک اون بچه
اینو ک گفت بدنم یک لحظه سرد شد و قلبم وایستاد و جلوش نشستم
بهدیس: بچه مال توعه؟
فرزین:ببخشید(سرشو میندازه پایین)
بهدیس: کی؟
فرزین: ۳ روزقبل ازدواجمون گولم زد و منو برد خونشون فکر کنم اونجا بوده
بهدیس:شاید دروغ میگه شاید بچه مال کسی دیگه ای؟ اره ارع شاید(باذوق و باکلی امید)
فرزین: منم همینو گفتم ولی خب ازش ازمایش گرفتیم بچه مال من بود
اشک تو چشم هام جمع شد
بهدیس: چقدر بوده سهام هایی بابا ایلین؟
فرزین:درصد شراکت(نمدونم درست نوشتم یانه)ما ۴۰ درصد ولی برای اون ۶۰ درصد اگه اونا نباشن ما هیچی نیستیم
بهدیس:میخوای ترکم کنی؟ میخوای ولم کنی لامصب(باگریه)
فرزین: نه عشق من فقط با اون ازدواج میکنم
بهدیس: بچمو چی بچمم میگیری؟
فرزین: باباش و بابا من بچه رو میخوان بهدیس ولی من سعی خودمو میکنم ک اینکارو نکنم اگر بکنم شرطم اینه تو زنم باشی و همیشه پیش بچت باشی
بهدیس: کی قراره ازدواج کنی؟(با سردی گریه)
فرزین: گفتن هرچی زودتر بهتر
بهدیس: منو میندازی از این خونه بیرون؟
فرزین: شرطشون اینه ک تو باید باشی تو این خونه اونم باشه
بهدیس:پس نوکرش بشم؟
فرزین:من نمزارم تو خانوم خونمی نه ایلین تو عشق ابدیم بهدیس جانم
دیگ صداش هاشون نمشنیدم داشتم درد میکشیدم از همچی
بهدیس: بچش دختره یا پسر؟
فرزین: دختره ولی بچه ما پسره اینجوری تو عروس بزرگ میمونی
بهدیس: فرزین خیلی درحقم نامردی کردی
فرزین: دورت بگردم من نفس من بمیرم برات میدونم الان خیلی ناراحتی ولی چیکار کنم
صدای زنگ خونه امد ک فرزین درواکرد
فرزین: مامانمامده
منک اصلا حس بلند شدن نداشتم همنجور وسط خونه نشسته بودم ک مامانش امد و بدو بدو امد طرفم و بغلم کرد
مامان سمیه: بهتگفت؟
بهدیس:اوم
مامان سمیه: دورت بگردم من اخه تو چرا اینقدر درد میکشی
فرزین امد سمتم و دست هامو گرفت
فرزین:پاشو قربونت بشم تو اینجوری نشستی من دق میکنم
مامان فرزین بلند شد و به فرزین اشاره کرد ک بره پیشش میدونستم میخواست درمورد ایلین بگه باهام دیگ پیچ پیچ میکردن ک صداهاشون میشنیدم و قلبم بیشتر درد میکرد
مامان سمیه:فرزین تو برو دنبال ایلین و ببرش محضر عقدش کن گفته بعد عقد یک لباس عروس بپوشم یک ارایشگاه هم برم بعد بیاد اینجا(اروم)
فرزین:باشع
فرزین امد سمتم و جلو نشست اول شکممو بوس کرد و بعدش خودمو
فرزین:فداتشم من باید برم مراقب خودت باش
اینو گفت و رفت...
۸.۸k
۲۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.