پارت

پارت ۹
ته: اوکی بخور بعدش صحبت میکنیم
.
.
.
ا.ت: خیلی خوشمزه بود ممنونم
ته: حالا توضیح میدی
ا.ت: آها ... باشه ... من یک سال‌و‌نیم پیش با یه پسری آشنا شدم همچی داشت هرچی که فکرشو بکنی ... پول،ماشین،خونه وکلی چیز دیگه پدرم همچیز‌اش رو تو قمار باخته بود منو برادرم ازش جدا شدیم ... تصمیم گرفتم با اون پسر ازدواج کنم ... برادرم مخالف بود ولی من کار خودمو کردم بعد یک سال یه نگاه به زندگیم کردم ... هیچیش مثل قبل نبود ... هیچ عشقی بینمون نموده بود ... چند روز پیش هم با مادرش و یه دختره اومد خونه ... گفت دوس‌دخترشه همون موقع وسایلم رو جمع کردم و از خونه‌اش اومدم بیرون ... چرا چیزی نمیگی؟
ته: چی میتونم بگم؟ _ گوشیم زنگ خورد
ا.ت: چی میخواس عوضی؟
+دم رستوران بیا بیرون
ا.ت: ما کات کردیم گورتو گم کن
+میای بیرون یا بیام تو؟
ا.ت: بهت میگم گمشو دیگه چرا دست از سرم برنمیداری؟
+میخوای زندگی من رو خراب کنی؟
ا.ت: چی میگی ... من از اون دختر ممنونم که اومد و من تونستم از راحت شم از دستت چرا باید زندیگی‌تون رو خراب کنم؟
+به خاطر کسی که رو‌به‌روت نشسته _ به تهیونگ نگاه کردم: تو از کجا می‌دونی کی جلوی منه
+تو هیچ فالوور پسری نداری
ا.ت: به تو چه
+الان هم یه پسر روبه‌روت نشسته
ا.ت: داری منو تعقيب میکنی؟
دیدگاه ها (۰)

پارت ۱۰+منو سگ نکن ... اون عوضی اکس‌ یونا‌عه اگه تو فکر اینی...

پارت ۱۱ته: خب ... پدرم منو مجبور کرد باهاش برم تو رابطه منو ...

پارت ۸

love Between the Tides²⁶رفتم سوار ماشین شدم تهیونگ: دو ساعت ...

love Between the Tides³⁸یک هفته بعد تهیونگرفتم کلاس تهیونگ:س...

پارت 10 بادیگارد رفت بیرون و جعبه رو باز کردم دیدم یه لباس خ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط