سرنوشت متصل

سرنوشت متصل 2
Part8
_درو باز کردم با یه دختر جون رو به رو شدم خیلی شبیه رونا بود
٪امم سلام
_سلام بیا تو
٪رفتم داخل آوین رو دیدم سریع پریدم بغلش
=لیانااااا یه ماهی میشه ندیدمت چقد لاغر شدی دخترررر
٪ای بابا بریم بشینیم آوین منو برد سر میز تا شام بخوریم سلام خاله هانا سلام عمو تهیونگ
~لیانااا خیلی خوش اومدی خیلی وقت بود ندیده بودمت
٪منم خاله دلم براتون تنگ شده بود
×بشین دختر جون
٪نشستیم سر میز که یهو آوین سر صحبتو باز کرد
=هی لیانا امروز یه پسره اومد استخدام شه خیلی شبیه کوک بود
٪جدی.. منظورت که لیام نیست؟
=توووو از کجا میدونی دخترر
~چشمم روشن لیام دیگه کیه
٪داداش من؟
_داداشت؟
٪لیاناااا چرا نگفتیی داداش به این جذابیئی داری لنتی
~پس که جذاب اره؟
×فرار کن آوین
=مامان گوههه خوردمممم غلط کردم
~بیا اینجا پدرسوخته
٪خنده
×چرا منو فوش میدی؟
~چیزی گفتی؟
×من غلتو بکنم چیزی بگم
~(با دمپایی افتاد جون آوین، آوینم فرار کرد هانا دنبالشه)
_اسمت چی بود؟
٪لیانا هستم
_خیلی شببه یکی هستی که میشناسم
٪راستش من شبیه مامانم هستم ولی مامان من رو از کجا میشناسی؟
_میشه بدونم اسم مامانت چیه؟
٪اسم مامانم...

نویسنده
https://wisgoon.com/xxvvc

#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی

ممنون از حمایتتون🤍🌹
دیدگاه ها (۲)

سرنوشت متصل2Part9٪شیم رونا هست _با حرفی که زد اشک تو چشام جم...

سرنوشت متصل2 Part 10ویو کوک داشتم تو خیابون های خلوت دنبال ل...

سرنوشت متصل 2Part7=وای خداااا چقدر بی اعصابههه امروز با خانو...

سرنوشت متصل 2Part 6#باش (سرد) دختر خیلی اروم و بی نقصی بود ...

فرار من

پارت ۳

پارت ۱۹ویو رزی:کم کم چشمامو باز کردم دیدم صبح شده بلند شدم ر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط