وقتی رقیبت بود و... .
چند پارتی جیمین :پارت دوم
بعد از تموم شدن تلفنش با یونجی به سمت اتاقش رفت تا حاضر شه و بره برای خونه خرید کنه .با انتخاب یه لباس مناسب برای بیرون و پوشیدنش برای مرحله ی آخر هم یکم تینت روی لبای قلبیش زد با ریمل کار آرایش صورتشو تموم کرد ، کتونی مورد علاقشو پوشید و به سمت مرکز شهر که خیلی از خونش دور نبود به راه افتاد.
....... .......... پرش به برگشتن از بیرون......... .....
خریداشو روی اوپن گذاشت و رفت تا لباسشو عوض کنه .
وقتی که همه ی خریداشو تو جای مناسب خودشون گذاشت، تصمیم گرفت که یکم دوکبوکی برای خودش درست کنه، پس گذاشت تا آب جوش بیاد و تو این مدت رفت که خودشو با دیدن فیلم سینمایی مشغول کنه ،
ده دقیقه بعد برگشت به آشپزخونه و وقتی سس مخصوص دوکبوکی رو به آب جوش اضافه کرد، دوکبوکی ها رو توی آب جوش گذاشت تا یکم بپزن، و در آخر با ریختن کلی پنیر موزارلا دوکبوکی خوشمزه شو تموم کرد.
غذاشو توی بشقاب ریخت و رفت تا هنگام غذا خوردن، فیلمشم نگاه کنه.
وقتی غذاشو خورد به ساعت نگاه کرد ساعت ۱۱:۳۰ شب شده بود و در همین لحظه بود که از شدت تعجب پشماش اِپِلاسیون شد🤣و با خودش زمزمه کرد:
+کی ساعت ۱۱ شد؟
بالاخره بعد از ۲۰ دقیقه غذاشو تموم کرد و ظرفشو گذاشت تو سینک ظرفشویی تا بعدا بشوره.
بعدش برای چند دقیقه رفت توی گوشیش تا یه چرخی تو اینستا بزنه.
بعد از ۱۰ دقیقه، مسواکشو مثل همیشه زد (کاری که ادمین همیشه به زور انجام میده🤦🏻♀😂🤣)
و بعد از انجام روتین پوستیش رفت تا دوباره بخوابه.
........ ......پرش زمانی به صبح...... . ......... ........
با صدای گوشیش که زنگ گذاشته بود چشماشو به سختی باز کرد، و حدودا بعد از دو، سه دقیقه بیدار شد تا از تخت عزیزش دل بکنه و این خیلی سخت بود. (و منی که همیشه بیدارم🤣)
از اتاقش بیرون اومد و بعد از شستن صورتش رفت تا صبحونه ی دلچسبی آماده کنه تا بخوره.
بعد از خوردن آخرین تکه ی کیک و سر کشیدن شیر قهوه، احساس سیری کرد.
رفت تا ظرفایی که از دیشب و الان مونده بود رو بشوره، با ریختن کلی مایع ظرفشویی رو اسکاج آخرین لیوان رو شست و تمام شد.
بعد از تموم شدن تلفنش با یونجی به سمت اتاقش رفت تا حاضر شه و بره برای خونه خرید کنه .با انتخاب یه لباس مناسب برای بیرون و پوشیدنش برای مرحله ی آخر هم یکم تینت روی لبای قلبیش زد با ریمل کار آرایش صورتشو تموم کرد ، کتونی مورد علاقشو پوشید و به سمت مرکز شهر که خیلی از خونش دور نبود به راه افتاد.
....... .......... پرش به برگشتن از بیرون......... .....
خریداشو روی اوپن گذاشت و رفت تا لباسشو عوض کنه .
وقتی که همه ی خریداشو تو جای مناسب خودشون گذاشت، تصمیم گرفت که یکم دوکبوکی برای خودش درست کنه، پس گذاشت تا آب جوش بیاد و تو این مدت رفت که خودشو با دیدن فیلم سینمایی مشغول کنه ،
ده دقیقه بعد برگشت به آشپزخونه و وقتی سس مخصوص دوکبوکی رو به آب جوش اضافه کرد، دوکبوکی ها رو توی آب جوش گذاشت تا یکم بپزن، و در آخر با ریختن کلی پنیر موزارلا دوکبوکی خوشمزه شو تموم کرد.
غذاشو توی بشقاب ریخت و رفت تا هنگام غذا خوردن، فیلمشم نگاه کنه.
وقتی غذاشو خورد به ساعت نگاه کرد ساعت ۱۱:۳۰ شب شده بود و در همین لحظه بود که از شدت تعجب پشماش اِپِلاسیون شد🤣و با خودش زمزمه کرد:
+کی ساعت ۱۱ شد؟
بالاخره بعد از ۲۰ دقیقه غذاشو تموم کرد و ظرفشو گذاشت تو سینک ظرفشویی تا بعدا بشوره.
بعدش برای چند دقیقه رفت توی گوشیش تا یه چرخی تو اینستا بزنه.
بعد از ۱۰ دقیقه، مسواکشو مثل همیشه زد (کاری که ادمین همیشه به زور انجام میده🤦🏻♀😂🤣)
و بعد از انجام روتین پوستیش رفت تا دوباره بخوابه.
........ ......پرش زمانی به صبح...... . ......... ........
با صدای گوشیش که زنگ گذاشته بود چشماشو به سختی باز کرد، و حدودا بعد از دو، سه دقیقه بیدار شد تا از تخت عزیزش دل بکنه و این خیلی سخت بود. (و منی که همیشه بیدارم🤣)
از اتاقش بیرون اومد و بعد از شستن صورتش رفت تا صبحونه ی دلچسبی آماده کنه تا بخوره.
بعد از خوردن آخرین تکه ی کیک و سر کشیدن شیر قهوه، احساس سیری کرد.
رفت تا ظرفایی که از دیشب و الان مونده بود رو بشوره، با ریختن کلی مایع ظرفشویی رو اسکاج آخرین لیوان رو شست و تمام شد.
۱۰.۰k
۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.