چند پارتی جیمین :پارت ۴
چند پارتی جیمین :پارت ۴
یونجی و جک (دوست پسر یونجی که توی مسابقه شرکت میکنه) با دیدن ا.ت که از ماشینش پیاده میشد به سمتش رفتن و شروع به حرف زدن کردن:
*ا.ت خوب موقعی رسیدی
-وای دختر، امیدوارم بتونی شکستش بدی
+آروم باشین یه نفسی بکشین.
*ا.ت خوشگل تر از همیشه شدیا مواظب باش ندزدنت دختر(چشمک زدن😉)
+مرسی عزیزم ولی من به خوشگلی تو نمیرسم.
*وای گلبم اکلینی شد🥺♥✨
+فدات شم من
در همین لحظه آقای پارک هم وارد میشوند.
یونجی :سلام آقای پارک ، خیلی خیلی خوش اومدین، امیدوارم که بتونید مسابقه ی خوبی داشته باشید.
ا.ت:(در حال چپ نگاه کردن به یونجی)
_:ممنونم از شما خانم یونجی، میشه بقیه رو هم معرفی کنید بهم .
*بله حتما
این آقا جک هستن،ایشون ا.ت هستن، اون یکی...... هستش و..... .
_اوه پس اون کسی که تو اینجا خیلی معروفه شمایید؟ (اشاره به ا.ت)
+بله
_تو نمیتونی منو شکست بدی
+حالا میبینیم (پوزخند)
دوباره مثل همیشه با صدای اعلان شروع مسابقه از طرف یونجی، پاشو به محکم ترین حالت روی گاز فشار میداد تا پوز رقیبشو یعنی آقای رو به خاک بماله اما سرعتش خیلی مثل همیشه زیاد نمیشد. اما در همین لحظه که فقط ۲ متر به خط پایان مونده بود، جیمین شکستش داد. با فریاد به سمت ماشینش رفت و گفت :
+هی تو تقلب کردی، همیشه من برنده میشدم
_تو هیچوقت نمیتونی منو شکست بدی بهت گفته بودم
+میدونی که حتما یه تقلبی کردی و نمیخوای بگی.
_هوم پس چطوره یه نگاه به گاز ماشینت بکنی(پوزخند)
+چه غلطی کردی؟!
_فقط یکم سرعتتو کم کردم
+میکشمت
به سمتش رفت و یقه ی جیمینو تو مشتش گرفت
+تو همیشه تو همه ی مسابقه ها با تقلب برنده میشی نه؟!
_آره (پوزخند😏)
ا.ت یه مشت تو صورت جیمین میزنه جیمینم از همین فرصت برای بیهوش کردن ا.ت استفاده میکنه و سرنگی مواد بیهوشی توش داشت رو به گردن ا.ت تزریق میکنه.
_یکم استراحت کن، راه خونم طولانیه .
+عوضی (با صدای نا مفهوم)
جیمین تن بیهوش ا.ت رو سوار ماشین کرد و به مقصود خونه ش حرکت کرد ا.ت رو توی اتاقش گذاشت و خودشم توی همون اتاق مشغول کار شد. ا.ت بلافاصله بعد از به هوش اومدن تقلا کرد که بلند بشه اما مواد بیهوشی هنوز تو بدنش مونده بودن. جیمین که اونو توی این حالت دیده بود و پوزخند میزد گفت:
_هه بیدار شدی کوچولو
+کوچولو عمته بی وجدان ، برای چی آوردیم اینجا؟
_اول اینکه مراقب حرف زدنت باش، دوم اینکه دلم خواست آوردمت.
+ولم کن بزار برم
_نه
+خیلی بی شعوری عوضی آشغال (معذرت بابت فحش 😁)
جیمین رفت و یه برگه آورد و داد به ا.ت
و ..... .
یونجی و جک (دوست پسر یونجی که توی مسابقه شرکت میکنه) با دیدن ا.ت که از ماشینش پیاده میشد به سمتش رفتن و شروع به حرف زدن کردن:
*ا.ت خوب موقعی رسیدی
-وای دختر، امیدوارم بتونی شکستش بدی
+آروم باشین یه نفسی بکشین.
*ا.ت خوشگل تر از همیشه شدیا مواظب باش ندزدنت دختر(چشمک زدن😉)
+مرسی عزیزم ولی من به خوشگلی تو نمیرسم.
*وای گلبم اکلینی شد🥺♥✨
+فدات شم من
در همین لحظه آقای پارک هم وارد میشوند.
یونجی :سلام آقای پارک ، خیلی خیلی خوش اومدین، امیدوارم که بتونید مسابقه ی خوبی داشته باشید.
ا.ت:(در حال چپ نگاه کردن به یونجی)
_:ممنونم از شما خانم یونجی، میشه بقیه رو هم معرفی کنید بهم .
*بله حتما
این آقا جک هستن،ایشون ا.ت هستن، اون یکی...... هستش و..... .
_اوه پس اون کسی که تو اینجا خیلی معروفه شمایید؟ (اشاره به ا.ت)
+بله
_تو نمیتونی منو شکست بدی
+حالا میبینیم (پوزخند)
دوباره مثل همیشه با صدای اعلان شروع مسابقه از طرف یونجی، پاشو به محکم ترین حالت روی گاز فشار میداد تا پوز رقیبشو یعنی آقای رو به خاک بماله اما سرعتش خیلی مثل همیشه زیاد نمیشد. اما در همین لحظه که فقط ۲ متر به خط پایان مونده بود، جیمین شکستش داد. با فریاد به سمت ماشینش رفت و گفت :
+هی تو تقلب کردی، همیشه من برنده میشدم
_تو هیچوقت نمیتونی منو شکست بدی بهت گفته بودم
+میدونی که حتما یه تقلبی کردی و نمیخوای بگی.
_هوم پس چطوره یه نگاه به گاز ماشینت بکنی(پوزخند)
+چه غلطی کردی؟!
_فقط یکم سرعتتو کم کردم
+میکشمت
به سمتش رفت و یقه ی جیمینو تو مشتش گرفت
+تو همیشه تو همه ی مسابقه ها با تقلب برنده میشی نه؟!
_آره (پوزخند😏)
ا.ت یه مشت تو صورت جیمین میزنه جیمینم از همین فرصت برای بیهوش کردن ا.ت استفاده میکنه و سرنگی مواد بیهوشی توش داشت رو به گردن ا.ت تزریق میکنه.
_یکم استراحت کن، راه خونم طولانیه .
+عوضی (با صدای نا مفهوم)
جیمین تن بیهوش ا.ت رو سوار ماشین کرد و به مقصود خونه ش حرکت کرد ا.ت رو توی اتاقش گذاشت و خودشم توی همون اتاق مشغول کار شد. ا.ت بلافاصله بعد از به هوش اومدن تقلا کرد که بلند بشه اما مواد بیهوشی هنوز تو بدنش مونده بودن. جیمین که اونو توی این حالت دیده بود و پوزخند میزد گفت:
_هه بیدار شدی کوچولو
+کوچولو عمته بی وجدان ، برای چی آوردیم اینجا؟
_اول اینکه مراقب حرف زدنت باش، دوم اینکه دلم خواست آوردمت.
+ولم کن بزار برم
_نه
+خیلی بی شعوری عوضی آشغال (معذرت بابت فحش 😁)
جیمین رفت و یه برگه آورد و داد به ا.ت
و ..... .
۱۵.۹k
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.