کار کلبه تموم شده و بود و الان دقیقا شبیه یه کلبه واقعی و

کار کلبه تموم شده و بود و الان دقیقا شبیه یه کلبه واقعی و دلنشین شده بود،روز قبل از مراسم راشل و تهیونگ تونسته بودن اون کلبه سرد و بی روح رو به همچین کلبه ای تبدیل کنن و در آخر به کارشون نگاه کنن.
-بلاخره تموم شد
+قشنگ شد،الان می‌تونه به عنوان پناهگاه ازش استفاده کنی
مرد نگاهی به دختر کنارش کرد .
یه هفته ،همین یه هفته باعث خیلی چیزا شده بود،و همچی قرار بود فردا معلوم بشه،با تمام بالا پایین هایی که قراره داشته باشه .
.
روز مراسم انتخاب همسر در عمارت بزرگ برگزار شد. مهمان‌ها یکی‌یکی می‌رسیدند و فضا پر شده بود از هیاهو و رنگ و نور. تهیونگ با قلبی پر از تردید و انتظار، کنار پدرش ایستاده بود، در حالی که نگاهش بی‌اختیار بارها سمت راشل می‌دوید.
راشل، با لباسی ساده اما زیبا، آرام در گوشه‌ای از سالن ایستاده بود و سعی می‌کرد احساساتش را کنترل کند. نگاه‌شان چندین بار در فاصله‌ی میان جمعیت به هم خورد و هر بار جرقه‌ای از چیزی بیشتر از دوستی در دلشان روشن می‌شد.
مراسم شروع شد و هر یک از کاندیداها پشت تریبون رفتند و درباره خودشان صحبت کردند. اما تهیونگ حواسش جایی دیگر بود.
زمان به سرعت می‌گذشت و به لحظه ای که تهیونگ منتظرش بود نزدیک میشدن.
پدر تهیونگ کنار مرد رفت و صحبت را شروع کرد
@ ممنون بخاطر تشریف آوردنتون به این مراسم،امشب یه شب ساده برای ما نیست،امشب تنها پسر من قراره ازدواج کنه ،و با رسمی که خانواده ما انجام میدهد از بین سه دختر ،همراه آینده پسرم انتخاب میشه.
تمام کسانی که اونجا بودن دست زدن ،اما تهیونگ به خانواده فرانسوی که گوشه ای از مراسم وایساده بود نگاه میکرد .
پدر تهیونگ به مرد نگاه کرد و بیاد و حرفی بزنه.
-همونطور که پدرم به مراسم امشب اشاره کرد این مراسم قراره هیجان انگیز باشه،البته با کمی تغییر
به پدر و مادرش که از حرف آخر تهیونگ تعجب کرده بودن نگاه کرد
-این مراسم مثل رسمی که خاندان ما انجام میداد نیست،من نمیتونم وقتی قلبم به کسی تعلق نداشته باشه با اون فرد ازدواج کنم
تمام افراد مراسم شروع به پچ پچ کردن
-کسی هست که اگر خانواده ها قبول کنن امشب این ازدواج به یه روش دیگه برگزار می‌شود
@ چی داری میگی پسر
تهیونگ به پدرش نگاه کرد و از پشت میکروفن به سمت پدرش رفت
دیدگاه ها (۰)

-همراهی که ازش حرف می‌زدی اون سه تا دختر نیست کیم ،اون همراه...

new fakeاسم:دشمن ناتنیشخصیت ها :سوهی ،جونکوک،نامجون،جین،تهیو...

+بابت دیشب،خواستم ببینم حالت خوبه یانه،جیمین گفت خبر نداشتی....

-بابا اصلا میفهمی چی میگی،تو حتی به من این موضوع رو نگفتی پد...

black flower(p,286)

چند پارتی جونگ کوکوقتی با خواهرت میخواست ازدواج کنه ….پنج سا...

the other side of the world

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط