رمان دورترین نزدیک کاور شخصیت ملیسا
#پارت_160
رامین: توکه میری پیش ترانه!یکیم باید حواسش به ملیس باشه
+ملیس تومراقبتای ویژه س وگرنه دوسداشتم کنارش باشم
سامیوفاطینااومدن پیشمون خداحافظی کردن
سامی:حواست ب ترانه باشه
سرموتکون دادم که رفتن
یکم بعد بلندشدم برم پیش ترانه، خواب بود همونجوری ایستادم کنارشو نگاش کردم...
ترانه
با حس کردن دست کسی روی دستم چشاموبازکردم
_ملیسا
+خوبه!
نشست روصندلی کنارتختم
+حالت خوبه؟!
_اره خوبم
+معذرت میخوام
_مهم نیست،ملیساخوب باشه فقط
صدای پی ام گوشیم بلند شد
_ماهور گوشیومیدی بهم؟
گوشیو داددستم رامین نوشته بود ملیس به هوش اومدمیخام ببینمش!
جواب دادم:راحت باش مایکم بعد میاییم البته خودت به ماهور بگو بعد
گوشیمو گذاشتم کنار
+من روحرفم هستم!تو زندگیمی معذرت میخوام من باید پیشت میبودم بجای بقیه!
_مهم نیست بیخیال!الان مهم ملیسه
+گوشیموتو ماشین گذاشتم!این دختره توشرکت بودازعصر!
_کی؟!شیدا!!
+اره!
_هووف توچرا اینوگذاشتی دسترسی داشته باشه به همه چیت!؟
+یکم میخواست بانحوه کارمون!گفتم بیادبعدم که سپنتازنگ زدسریع اومدم تازه کلی ادم اونجاست
_بله شماخیلی به این خانوم اعتماد دارید!
+بیخیال این چیزا خوبی تو؟
_بدنیسم و سکوت کردم
نیم ساعتی گذشت که دراتاقو زدن رامین اومد داخل
+چیزی شده؟!
رامین لبخندی زد: ملیس به هوش اومد!
ماهوربا ذوق بلند شدرامینو بغل کرد
مث بچه هاشده بود! رفت بیرون! پسره ی بیمار منم میبردی خو! اروم میخواستم بلند شم رامین اومد پیشم کمکم کرد
_دیدیش؟
رامین:اره اما کافی نیست!نزدیک بود از دستش بدم!
_خداروشکر که خوبه
رفتیم تو اتاق ملیس ماهور داشت خفش میکرد!
_چیزیشم نشه تو ی بلایی سرش میاری ولش کن خفه شد
ماهور بزور اومدعقب
+چرا حواست به خودت نیست ملیس این چه کاریه؟! بچه بازیا چیه!
رامین از بچگی مون تا الان این چندمین باره!؟ همش میگم اون نرده ها برای سر خوردن نیست ولی کو گوش شنوا! اخرشم کار دست خودت دادی
ملیس: الان که خوبم فقط یکم سرم درد میکنه و یکمم خوابم میاد
رفتم سمت ملیس بغلش کردم
_خوبی عزیزم؟!
ملیسا: اره اینو بردار ببر بزارید بخوابم
اروم گفتم
_بخابی! یا
ملیسا:یا چی!
با مظلومیت نگام میکرد که باشه ای گفتم
_میگم بهتره زیاد خسته ش نکنیم هوم؟ من دیگه حال بیمارستان ندارم ماهور اگه نمیبری منوبا تاکسی میرم!
ماهور یجوری نگام کرد
+چی میگی تو! بزار یکم با دکترش حرف بزنم خیالم راحت شه میبرمت
_باشه برو حرف بزن!
ملیسو بوسیدو رفت بیرون
ملیس منو مظلوم نگا میکرد
_چیه باز؟! بچه پررو!الان میگی توهم برو بیرون!
بلند شدم رفتم بیرون یکم بعد که ماهور داشت بادکتر میومددراتاقو باز کردم
بالبخندبهشون نگامیکردم چجوری همو بغل کرده بودن!
#دورترین_نزدیک
#خاص #جذاب #زیبا #شیک #قشنگ #بینظیر
رامین: توکه میری پیش ترانه!یکیم باید حواسش به ملیس باشه
+ملیس تومراقبتای ویژه س وگرنه دوسداشتم کنارش باشم
سامیوفاطینااومدن پیشمون خداحافظی کردن
سامی:حواست ب ترانه باشه
سرموتکون دادم که رفتن
یکم بعد بلندشدم برم پیش ترانه، خواب بود همونجوری ایستادم کنارشو نگاش کردم...
ترانه
با حس کردن دست کسی روی دستم چشاموبازکردم
_ملیسا
+خوبه!
نشست روصندلی کنارتختم
+حالت خوبه؟!
_اره خوبم
+معذرت میخوام
_مهم نیست،ملیساخوب باشه فقط
صدای پی ام گوشیم بلند شد
_ماهور گوشیومیدی بهم؟
گوشیو داددستم رامین نوشته بود ملیس به هوش اومدمیخام ببینمش!
جواب دادم:راحت باش مایکم بعد میاییم البته خودت به ماهور بگو بعد
گوشیمو گذاشتم کنار
+من روحرفم هستم!تو زندگیمی معذرت میخوام من باید پیشت میبودم بجای بقیه!
_مهم نیست بیخیال!الان مهم ملیسه
+گوشیموتو ماشین گذاشتم!این دختره توشرکت بودازعصر!
_کی؟!شیدا!!
+اره!
_هووف توچرا اینوگذاشتی دسترسی داشته باشه به همه چیت!؟
+یکم میخواست بانحوه کارمون!گفتم بیادبعدم که سپنتازنگ زدسریع اومدم تازه کلی ادم اونجاست
_بله شماخیلی به این خانوم اعتماد دارید!
+بیخیال این چیزا خوبی تو؟
_بدنیسم و سکوت کردم
نیم ساعتی گذشت که دراتاقو زدن رامین اومد داخل
+چیزی شده؟!
رامین لبخندی زد: ملیس به هوش اومد!
ماهوربا ذوق بلند شدرامینو بغل کرد
مث بچه هاشده بود! رفت بیرون! پسره ی بیمار منم میبردی خو! اروم میخواستم بلند شم رامین اومد پیشم کمکم کرد
_دیدیش؟
رامین:اره اما کافی نیست!نزدیک بود از دستش بدم!
_خداروشکر که خوبه
رفتیم تو اتاق ملیس ماهور داشت خفش میکرد!
_چیزیشم نشه تو ی بلایی سرش میاری ولش کن خفه شد
ماهور بزور اومدعقب
+چرا حواست به خودت نیست ملیس این چه کاریه؟! بچه بازیا چیه!
رامین از بچگی مون تا الان این چندمین باره!؟ همش میگم اون نرده ها برای سر خوردن نیست ولی کو گوش شنوا! اخرشم کار دست خودت دادی
ملیس: الان که خوبم فقط یکم سرم درد میکنه و یکمم خوابم میاد
رفتم سمت ملیس بغلش کردم
_خوبی عزیزم؟!
ملیسا: اره اینو بردار ببر بزارید بخوابم
اروم گفتم
_بخابی! یا
ملیسا:یا چی!
با مظلومیت نگام میکرد که باشه ای گفتم
_میگم بهتره زیاد خسته ش نکنیم هوم؟ من دیگه حال بیمارستان ندارم ماهور اگه نمیبری منوبا تاکسی میرم!
ماهور یجوری نگام کرد
+چی میگی تو! بزار یکم با دکترش حرف بزنم خیالم راحت شه میبرمت
_باشه برو حرف بزن!
ملیسو بوسیدو رفت بیرون
ملیس منو مظلوم نگا میکرد
_چیه باز؟! بچه پررو!الان میگی توهم برو بیرون!
بلند شدم رفتم بیرون یکم بعد که ماهور داشت بادکتر میومددراتاقو باز کردم
بالبخندبهشون نگامیکردم چجوری همو بغل کرده بودن!
#دورترین_نزدیک
#خاص #جذاب #زیبا #شیک #قشنگ #بینظیر
۱۲.۳k
۰۲ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.