فیکشن یائویی سانزو ریندو
␥فیکشن یائویی سانزو × ریندو
به قلم سنجین••••☆
🌩- - - - - - - - - - - - - پارت سی و یکم:
سانزو سرشو یه طوری تکون داد که معنی شاید میداد-شاید بزرگ شده بود...شایدم نه!
و ریندو دوباره به گذشته برگشت-به زمان خیلی خیلی طولانی ای که هنوز هم میتونست واضح اونو به خاطر بیاره!
کنار سانزو توی پذیرایی بود-سانزو سیگار میکشید و ریندو به بازوی سانزو تکیه داده بود و نگاهشون روی صورت هم دیگه میرفت و میومد!
و سانزو-با همون نگاه عمیق و پر شهوت به ریندو زل زده بود و لبخند ریندو-خجالت زده و شکننده به نظر میرسید
سانزو دوباره به سیگار پوک زد،نگاهشو روی ریندو نگه داشت و پلک زد و بعد-دود رو بیرون داد
:سنجو خونهست!
از صدای گرفتهش-از لحن داغ توی حرفهاش و نگاه سوزان چشمهاش،ریندو آتیش گرفت و سوخت-
قلبش سرعت گرفت،به عقب برگشت و به در بستهی اتاق سنجو نگاه کرد و بعد،خودش رو به سمت سانزو کشید
عاشق این آتیش بینشون بود-دیوونهی افکارشون بود که بدون گفتن یک کلمه بینشون رد و بدل میشد
و بعدش،سانزو صورتشو کج کرد و جلو برد،لبهاش به لب ریندو کشیده شدن و دود رو توی صورتش بیرون دادن و بعدش قلب ریندو منقبض شد شهوت چشمشو کور کرده بود-پایین تنهش تکون خورد و سفت شد و زمانی که دست سانزو مابین پاهاش نشست،دیگه نتونست صداشو خفه کنه!
صورتشو به شونهی سانزو تکیه داد-بینیشو به گلوش فشرد و نفس داغ و لرزونشو بیرون داد،قلبش محکم میکوبید و سانزو صداشو میشنید
کمر شلوارش پایین اومده بود و دست سانزو روی آلتش حرکت میکرد و بهش فشار میاورد،پایین میرفت و بالا میومد
ریندو لبهاشو به شونهی سانزو فشا میداد،گاهی پوست حساس گردنشو بین لبهاش میکشید و گاهی دندون های بالاشو توی شونش فرو میکرد
پلک هاش از شدت حساسیت بدنش روی هم فشرده شدن-بدنش حساس و لرزان شده بود و عرق سرد توی کمرش چکه میکرد-خودشو به سانزو چسبوند و ریههاشو از عطر خنکش پر کرد و روی زانوهاش ایستاد:هاروچیو،سریع تر!
بعد از لمس آخر دست سانزو،زانوهاش سست شدن و کف مبل فرود اومد-بدنش محکم میلرزید،کمرش درد میکرد و ته دلش تیر میکشید
نالهشو همراه با بزاقش قورت داد،اما با سوختن یهویی پوستش فریادش بلند شد و برق گرفته خودشو عقب کشید
سیگار نصفه و نیمهس سانزو روی زانوش افتاده بود و پوستشو،اندازهی یه دایرهی فرو رفته سوزونده بود
سانزو حول شده کمر شلوارشو بالا کشید-دمه دستش کلی دستمال بود که باید غیبشون میکرد و ریندو رنگ و رو پریده به سوختگی روی پاش سیخونک میزد
:چخبرتونه؟
سنجو از اتاقش بیرون اومد،نگاهش به لبتاب نیمه باز روی میز و دستمال کاغذی های مچاله شده افتاد و بعد به سانزو و ریندویی که روی مبل ولو شده بودن
چهرهش گیج و بعد متحر شد و صدای جیغ دارش توی پذیرایی پیچید:کصافت های بیشعور،خجالت نمیکشین؟!
╭─────┈┈┈.°୭
╰┈➤ 🌈
.𝂅 ִ ◯⃘ 𝆬 . 𞥊ֹ ׄ 𝇈⃝☁️𓂃
۫ ︩︪𔓕 🔥ৎ Ɨɑց:: #سانزوxریندو 𝆺𝅥
به قلم سنجین••••☆
🌩- - - - - - - - - - - - - پارت سی و یکم:
سانزو سرشو یه طوری تکون داد که معنی شاید میداد-شاید بزرگ شده بود...شایدم نه!
و ریندو دوباره به گذشته برگشت-به زمان خیلی خیلی طولانی ای که هنوز هم میتونست واضح اونو به خاطر بیاره!
کنار سانزو توی پذیرایی بود-سانزو سیگار میکشید و ریندو به بازوی سانزو تکیه داده بود و نگاهشون روی صورت هم دیگه میرفت و میومد!
و سانزو-با همون نگاه عمیق و پر شهوت به ریندو زل زده بود و لبخند ریندو-خجالت زده و شکننده به نظر میرسید
سانزو دوباره به سیگار پوک زد،نگاهشو روی ریندو نگه داشت و پلک زد و بعد-دود رو بیرون داد
:سنجو خونهست!
از صدای گرفتهش-از لحن داغ توی حرفهاش و نگاه سوزان چشمهاش،ریندو آتیش گرفت و سوخت-
قلبش سرعت گرفت،به عقب برگشت و به در بستهی اتاق سنجو نگاه کرد و بعد،خودش رو به سمت سانزو کشید
عاشق این آتیش بینشون بود-دیوونهی افکارشون بود که بدون گفتن یک کلمه بینشون رد و بدل میشد
و بعدش،سانزو صورتشو کج کرد و جلو برد،لبهاش به لب ریندو کشیده شدن و دود رو توی صورتش بیرون دادن و بعدش قلب ریندو منقبض شد شهوت چشمشو کور کرده بود-پایین تنهش تکون خورد و سفت شد و زمانی که دست سانزو مابین پاهاش نشست،دیگه نتونست صداشو خفه کنه!
صورتشو به شونهی سانزو تکیه داد-بینیشو به گلوش فشرد و نفس داغ و لرزونشو بیرون داد،قلبش محکم میکوبید و سانزو صداشو میشنید
کمر شلوارش پایین اومده بود و دست سانزو روی آلتش حرکت میکرد و بهش فشار میاورد،پایین میرفت و بالا میومد
ریندو لبهاشو به شونهی سانزو فشا میداد،گاهی پوست حساس گردنشو بین لبهاش میکشید و گاهی دندون های بالاشو توی شونش فرو میکرد
پلک هاش از شدت حساسیت بدنش روی هم فشرده شدن-بدنش حساس و لرزان شده بود و عرق سرد توی کمرش چکه میکرد-خودشو به سانزو چسبوند و ریههاشو از عطر خنکش پر کرد و روی زانوهاش ایستاد:هاروچیو،سریع تر!
بعد از لمس آخر دست سانزو،زانوهاش سست شدن و کف مبل فرود اومد-بدنش محکم میلرزید،کمرش درد میکرد و ته دلش تیر میکشید
نالهشو همراه با بزاقش قورت داد،اما با سوختن یهویی پوستش فریادش بلند شد و برق گرفته خودشو عقب کشید
سیگار نصفه و نیمهس سانزو روی زانوش افتاده بود و پوستشو،اندازهی یه دایرهی فرو رفته سوزونده بود
سانزو حول شده کمر شلوارشو بالا کشید-دمه دستش کلی دستمال بود که باید غیبشون میکرد و ریندو رنگ و رو پریده به سوختگی روی پاش سیخونک میزد
:چخبرتونه؟
سنجو از اتاقش بیرون اومد،نگاهش به لبتاب نیمه باز روی میز و دستمال کاغذی های مچاله شده افتاد و بعد به سانزو و ریندویی که روی مبل ولو شده بودن
چهرهش گیج و بعد متحر شد و صدای جیغ دارش توی پذیرایی پیچید:کصافت های بیشعور،خجالت نمیکشین؟!
╭─────┈┈┈.°୭
╰┈➤ 🌈
.𝂅 ִ ◯⃘ 𝆬 . 𞥊ֹ ׄ 𝇈⃝☁️𓂃
۫ ︩︪𔓕 🔥ৎ Ɨɑց:: #سانزوxریندو 𝆺𝅥
- ۸۶۶
- ۲۲ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط