فیکشن یائویی سانزو ریندو

␥فیکشن‌ یائویی سانزو × ریندو
به قلم سنجین••••☆
🌩-‌ - - - - - -‌ - - - - - - پارت سی و دوم:

دوباره به سمت اتاق رفت و در رو طوری روی هم کوبید که اعصاب متشنج سانزو رو تحریک کرد:لعنت بهت!

سانزو ایستاد و دستمال های روی میز رو دور انداخت و بعد به سمت ریندو برگشت-جلوی پاهاش روی زمین زانو زد و از نزدیک به زانوی سوخته‌ش نگاه کرد:فاک-بدجوری سوختی!

ریندو دستاشو روی صورتش نگهداشت-
شرم امانشو بریده بود،خجالت میکشید که توی صورت سانزو نگاه کنه-اصلا از بودن توی خونشون خوشش نمیومد

نمیدونست که چطور شده که کارشون،رابطشون به اینجا کشیده شده-چطور شد که خود ارضایی هاشون دو نفره شده و اولین بار کی بود که از مالیدن بدنش به یکی،اونم یه پسر انقدر لذت میبره

سانزو چند لحظه به حالت سردرگم ریندو نگاه کرد،فکرشو خوب خونده بود-اما در سکوت ایستاد و رفت،جعبه‌ی کمک های اولیه رو از یک جایی پیدا کرد و وقتی که برگشت جلوی پاهاش نشست و زانوش‌ رو پانسمان کرد

:چیزی میخوای؟

دستاش هنوز روی صورتش بودن و سانزو نمیتونست چهرشو ببینه،یه لحظه مکث کرد-موهای بلوندشو‌ جمع کرد،یکم توی پذیرایی قدم زد و ریندو،هنوز داشت فین فین میکرد

در نهایت سانزو تصمیم گرفت به سمتش بره و دستاشو از روی صورتش پایین بکشه:هی!

صورت سرخ شده-لبهای کبود و چشم های اشکی و بینی ای که آب ازش راه گرفته بود و شیشه‌ی عینک بخار کرده

سانزو بینیشو جمع کرد اما عقب نرفت-سرشو جلو برد به هر‌ ‌زار و زوری که بود لبهاشو به لب ریندو چسبوند و بوسیدش

...

یک هفته بعد-توی دورهمی گنگ دوباره همو دیدن
ریندو با یونیفرم مشکی رنگ تومان توی تنش کنار ران ایستاده بود

با صورتش خنثی و بی احساس به اطراف نگاه میکرد اما وقتی سانزو دستشو به سمتش تکون داد،چشماش گشاد شدن!

سانزو نیشخند زد و به سمتش دوید،بعد جلوش ایستاد و دستشو به دست ران کوبید:هی! بهتون میاد...

ریندو نگاهشو دزدید،
سانزو توی اون یونیفرم-با موهای بلوندی که از بالا بسته شده بودن-چشمهایی که برق میزدن و لب هایی که توی آخرین دیدارشون عاشقانه بوسیده بودنش و ریندو از وحشت و خجالت از خونشون فرار ‌کرده بود

ران گفت:چخبرا؟
و سانزو شونه بالا انداخت:مثل همیشه!
به سمت مایکی برگشت-بهش نگاه کرد و دوباره نگاهشو به ریندو برگردوند:میگم...میخوای با موتورم یه دور بزنیم؟

سرشو به سمت موتور بنفش کنار جنگل برگردوند و ریندو رد نگاهشو گرفت:میتونیم بزاریمش‌ برای بع...

سانزو بازوش رو گرفت و دنبال خودش کشوندش:بعدا وقت نداریم،بیا دیگه!

بیست دقیقه‌ی بعد،وسط جنگل بودن-صد متر دور تر از پسرا،درحالی که صدای موتوره،موتورهای گنگهاشون به گوش میرسید‌ به درخت قطور وسط جنگل تکیه داده بودن-توی تاریکی درخت ها و زمینی که بخاطر بارون گل آلود بود،همو بوسیده بودن و بعدش سانزو دستشو زیره پای ریندو انداخته بود-کمربندشو باز کرده بود آلتهاشونو‌ به هم چسبونده بود

╭─────┈┈┈.°୭‌       
╰┈➤ 🌈
 .𝂅  ִ ◯⃘ 𝆬 .  𞥊ֹ   ׄ   𝇈⃝☁️𓂃
۫  ︩︪𔓕 🔥ৎ  Ɨɑց:: #سانزوxریندو  𝆺𝅥 ׅ𝆭   ࿚     ‌
دیدگاه ها (۰)

␥فیکشن‌ یائویی سانزو × ریندوبه قلم سنجین••••☆🌩-‌ - - - - - -...

␥فیکشن‌ یائویی سانزو × ریندوبه قلم سنجین••••☆🌩-‌ - - - - - -...

␥فیکشن‌ یائویی سانزو × ریندوبه قلم سنجین••••☆🌩-‌ - - - - - -...

␥فیکشن‌ یائویی سانزو × ریندوبه قلم سنجین••••☆🌩-‌ - - - - - -...

␥فیکشن‌ یائویی سانزو × ریندوبه قلم سنجین••••☆🌩-‌ - - - - - -...

“Smile of Death” part (10)از زبان هیکاریبعد از اینکه سانزو ا...

سناریو :: مثلث عشقی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط