عشق با قلدریpt29(اخر)
Pt29
اعلام کردن که همچین اتفاقی افتاده واسه همین گل حساب نمیشه پس یه فرصته دیگه داشتیم تا بتونیم گل بزنیم مین وو رفت کنارو به جاش سهون اومد
بازیو شروع کردیم همه خسته بودیم با این حال تمام تلاشمونو میکردیم
بازی خیلی خوب پیش میرفت حداقل سهون تازه نفس بود ولی اونا همشون خسته بودن
پاس دادم به سهون جلوی سهون همون بازیکنی بود که کند تر از بقیه بود بازی کردنشو از بر بودم رفتم پشتش(پشت بازیکن) که سهون توپو بهم پاس دادو گلو زدم
لحظه ی خوشحالیشونو تو درونم حس کردم
جیهوپ:همینه
رفتم پیش شوگا
شوگا:بلاخره تونستی
بغلش کردم
ا.ت:متاسفم
متقابلا بغلم کرد
شوگا:نیازی نیست
....
برنده شدنمون اعلام کردن خیلی خوشحال بودم جام طلا رو بهمون تقدیم کردن با مدال های طلا کله سالنو عکاس گرفته بودو فقط از تیممون و مربیمون عکس مینداختن این ارزوی هممون بود ولی کسی بهش اشاره نمیکرد
_________
لباسامونو عوض کردیم دسته شوگارو گرفتمو سوار ماشینش کردم
شوگا:کجا داریم میریم
ا.ت:جای بدی نیست
بلاخره رسیدیم سره پل
دست شوگارو گرفتمو بردمش وسط پل
جعبه حلقه رو از تو جیبم در اوردمو زانو زدم(جررر کلیشه خواستگاریو رو معکوس کردم😂)
ا.ت:با من ازدواج میکنی؟
*فلش بک قبل بازی*
من از حسم مطمعنم شوگا انتخابه منه من اشتباه میکردم شوگا حوس باز نیست جیهوپ راست میگفت یه حوس باز دوستیشو بخاطره یه دختر خراب نمیکنه
رفتم به یه جواهر فروشی یه حلقه خوشگل خریدم باید شوگارو سوپرایز کنم خیلی زود میخوام واکنششو ببینم
*پایان فلش بک*
شوگا بهت زده فقط نگام میکرد
دره جعبه رو بستمو بلند شدم
ا.ت:هع...
با بوسیدنه لبم دیگه نتونستم چیزی بگم پس این تازه شروعشه
وقتی لبامون از هم جدا شد یکم خجالت میکشیدم ولی به روی خودم نمیاوردم
شوگا:من تا همیشه باهات هستم
پایان•
اعلام کردن که همچین اتفاقی افتاده واسه همین گل حساب نمیشه پس یه فرصته دیگه داشتیم تا بتونیم گل بزنیم مین وو رفت کنارو به جاش سهون اومد
بازیو شروع کردیم همه خسته بودیم با این حال تمام تلاشمونو میکردیم
بازی خیلی خوب پیش میرفت حداقل سهون تازه نفس بود ولی اونا همشون خسته بودن
پاس دادم به سهون جلوی سهون همون بازیکنی بود که کند تر از بقیه بود بازی کردنشو از بر بودم رفتم پشتش(پشت بازیکن) که سهون توپو بهم پاس دادو گلو زدم
لحظه ی خوشحالیشونو تو درونم حس کردم
جیهوپ:همینه
رفتم پیش شوگا
شوگا:بلاخره تونستی
بغلش کردم
ا.ت:متاسفم
متقابلا بغلم کرد
شوگا:نیازی نیست
....
برنده شدنمون اعلام کردن خیلی خوشحال بودم جام طلا رو بهمون تقدیم کردن با مدال های طلا کله سالنو عکاس گرفته بودو فقط از تیممون و مربیمون عکس مینداختن این ارزوی هممون بود ولی کسی بهش اشاره نمیکرد
_________
لباسامونو عوض کردیم دسته شوگارو گرفتمو سوار ماشینش کردم
شوگا:کجا داریم میریم
ا.ت:جای بدی نیست
بلاخره رسیدیم سره پل
دست شوگارو گرفتمو بردمش وسط پل
جعبه حلقه رو از تو جیبم در اوردمو زانو زدم(جررر کلیشه خواستگاریو رو معکوس کردم😂)
ا.ت:با من ازدواج میکنی؟
*فلش بک قبل بازی*
من از حسم مطمعنم شوگا انتخابه منه من اشتباه میکردم شوگا حوس باز نیست جیهوپ راست میگفت یه حوس باز دوستیشو بخاطره یه دختر خراب نمیکنه
رفتم به یه جواهر فروشی یه حلقه خوشگل خریدم باید شوگارو سوپرایز کنم خیلی زود میخوام واکنششو ببینم
*پایان فلش بک*
شوگا بهت زده فقط نگام میکرد
دره جعبه رو بستمو بلند شدم
ا.ت:هع...
با بوسیدنه لبم دیگه نتونستم چیزی بگم پس این تازه شروعشه
وقتی لبامون از هم جدا شد یکم خجالت میکشیدم ولی به روی خودم نمیاوردم
شوگا:من تا همیشه باهات هستم
پایان•
۱۴۸.۸k
۲۳ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.