پارت ۱۱
پارت ۱۱
-این کارات تقاص داره.....
-تو هم تقاص خیانتتو امشب جلوی این همه آدم میدی
شلیک کرد اما اتفاقی برام نیوفتاد
-چ...چی؟ گلوله نداره؟
نفس راحتی کشیدم
یه دفعه در باز شد و یه عالمه نیرو پلیس ریختن داخل
-پلیس.....آقای لی چوان شما بازداشتید
لی چوان که زبونش بند اومده بود پلیسا بهش دستبند زدن و بردنش
-ا/ت؟؟؟ تو اینجایی؟
با شنیدن صدای هوپی اشک تو چشمام جمع شد و سریع دویدم سمتش و بغلش کردم
-هوپی.....دلم برات تنگ شده بود...
-تو کی هستی؟...وایسا...چشمای ا/ت اس...ببینم تو تغییر قیافه دادی؟
-آره درست حدس زدی
جیوو:کارت خوب بود ولی داداشمو خیلی ترسوندی
-ببخشید اگه بهت میگفتم تو نمیذاشتی برم
-معلومه که نمی ذاشتم...اما کارت شجاعانه بود من بهت افتخار می کنم((:
*یه هفته بعد*
امروز پسرارو دعوت کردیم خونمون
بعد از اینکه لی چوان دستگیر شد آرمیا هم کم کم صداشون برای این قضیه ی ساسانگ فن خوابید و دیگه هوپی توبیخ نبود
خوشحال بودم تونستم کمکش کنم(:
با صدای زنگ در هوپی دوید و باز کرد
نامجون با یه جعبه بسته بندی و پسرا پشت سرش پشت سرش جلوی در وایساده بودن
نامجون:میتونیم بیاییم تو؟
+بیایید داخل
هر کسی یه جعبه تو دستش بود بعد از جعبه ها رو گذاشتین روی میز نامجون گفت:
-جیهوپ مارو ببخش بابت اینکه می خواستیم امضا جمع کنیم تا تو رو بندازیم بیرون ما فقط....
+اشکالی نداره الان که همه چی درست شده و میتونیم دوباره مثه سابق کار کنیم....خوشحال باشین چون دوباره امیدتون برگشته
پسرا خندیدن و رفتن بغلش کردن
خوشحال بودم دوباره هوپی پیش برادراش برگشته
اون واقعا لیاقت اینو داشت که تو گروه باشه(:
جیمین:زنداداش تو هم بیا پیش ما
لبخندی زدم و رفتم پیش هوپی
+اگه تو نبودی منم الان اینجا نبودم
-می دونم(:
+اعتماد به نفستم مثله شجاعتت بالاست!
خندیدم د گفتم:
-میدونم!
End
اینم دوتا پارت آخر به مناسبت تولد یونگی با هم گذاشتم فردا صبحم فیک جیمینو میذارم
-این کارات تقاص داره.....
-تو هم تقاص خیانتتو امشب جلوی این همه آدم میدی
شلیک کرد اما اتفاقی برام نیوفتاد
-چ...چی؟ گلوله نداره؟
نفس راحتی کشیدم
یه دفعه در باز شد و یه عالمه نیرو پلیس ریختن داخل
-پلیس.....آقای لی چوان شما بازداشتید
لی چوان که زبونش بند اومده بود پلیسا بهش دستبند زدن و بردنش
-ا/ت؟؟؟ تو اینجایی؟
با شنیدن صدای هوپی اشک تو چشمام جمع شد و سریع دویدم سمتش و بغلش کردم
-هوپی.....دلم برات تنگ شده بود...
-تو کی هستی؟...وایسا...چشمای ا/ت اس...ببینم تو تغییر قیافه دادی؟
-آره درست حدس زدی
جیوو:کارت خوب بود ولی داداشمو خیلی ترسوندی
-ببخشید اگه بهت میگفتم تو نمیذاشتی برم
-معلومه که نمی ذاشتم...اما کارت شجاعانه بود من بهت افتخار می کنم((:
*یه هفته بعد*
امروز پسرارو دعوت کردیم خونمون
بعد از اینکه لی چوان دستگیر شد آرمیا هم کم کم صداشون برای این قضیه ی ساسانگ فن خوابید و دیگه هوپی توبیخ نبود
خوشحال بودم تونستم کمکش کنم(:
با صدای زنگ در هوپی دوید و باز کرد
نامجون با یه جعبه بسته بندی و پسرا پشت سرش پشت سرش جلوی در وایساده بودن
نامجون:میتونیم بیاییم تو؟
+بیایید داخل
هر کسی یه جعبه تو دستش بود بعد از جعبه ها رو گذاشتین روی میز نامجون گفت:
-جیهوپ مارو ببخش بابت اینکه می خواستیم امضا جمع کنیم تا تو رو بندازیم بیرون ما فقط....
+اشکالی نداره الان که همه چی درست شده و میتونیم دوباره مثه سابق کار کنیم....خوشحال باشین چون دوباره امیدتون برگشته
پسرا خندیدن و رفتن بغلش کردن
خوشحال بودم دوباره هوپی پیش برادراش برگشته
اون واقعا لیاقت اینو داشت که تو گروه باشه(:
جیمین:زنداداش تو هم بیا پیش ما
لبخندی زدم و رفتم پیش هوپی
+اگه تو نبودی منم الان اینجا نبودم
-می دونم(:
+اعتماد به نفستم مثله شجاعتت بالاست!
خندیدم د گفتم:
-میدونم!
End
اینم دوتا پارت آخر به مناسبت تولد یونگی با هم گذاشتم فردا صبحم فیک جیمینو میذارم
۲۳.۱k
۱۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.