ازدواج نافرجام
《 ازدواج نافرجام 》
(๑˙❥˙๑) پارت 94 (๑˙❥˙๑)
دقایقی بعد هر دو به سمته عمارت جئون حرکت کردن جونگکوک با دونستن اینکه هنوز مجبور هیوری رو تحمل کنه عصبیش میکرد اما به نهیب زد به خودش که امشب آخرین شب اون زن توی زندگی پدرش و خودش بود آروم میشم ... سالن عمارت با لوسترهای کریستالی عظیم نورپردازی شده بود که درخشش خیرهکنندهای داشت. نور ملایم شمعها روی میزها و شمعدانهای نقرای
میزهای با گلآراییهای مجلل و بزرگ تزئین شده بودن
و یک گروه موسیقی زنده در بالکن نوازندگان، موسیقی جاز ملایم مینواختن درحالی که دستش رو دوره بازوی جونگکوک حلقه کرد بود وارد سالن اصلی شدن ... با چندتا از فامیل های فوضولی که راه شون رو صد میکردن احوالپرسی کردن و ...کنارهم پشت میزی ایستادن
مهمونی شلوغی بود و بیشتر افراد حاضر در اون مکان فامیل های که از راه دور اومده بودن و بیشتر شبیه مهمونی فامیلی بود
گارسونی با سینی نقره ای که در دست داشت به سمتشون اومد با تعاریف سینی که چند نوع نوشیدنی الکلی داشت به سمتشون گرفت
بعد از اینکه جونگکوک یکی از لیوان
های ویسکی رو برداشت
گارسون سمته ویوا چرخوند ولی ویوا با یادآوری دفعه قبلی که نوشیدنی خورده بود اخم ریزی کرد و گفت : نه ممنون نمیخوام
گارسون تعظیم کوتاهی کرد و ازشون فاصله گرفت...ویوا با یادآوری پدر شوهرش که چهره گرفته و ناراحتی به خودش گرفته بود روبه جونگکوک گفت : پدر ناراحت به نظر میرسید چیزی شده ؟
جونگکوک جرعهای از ویسکی اش نوشیدن و درحالی که نگاهش رو به سمت همسرش برگردوند و گفت : هیوری میخواد از پدر جدا بشه
دختر نگاه بهت زده اش رو به جونگکوک
دوخت و گفت : چرا..؟یعنی مشکل شون آنقدر جدیه که با حرف زدن حل نمیشه
جونگکوک نگاهش رو از چشمای دختر گرفت و به مهمونی های که درحال رقص بودن دوخت و گفت : نمیدونم خواسته هیوری بوده
به وضوح توجه شد که جونگکوک نگاه ازش دزدید و از نگاه کردن توی چشماش فرار کرد این یعنی چیزی رو پنهان میکرد و قطعا داشت در مورد این که چیزی نمیدونه دروغ میگفت ...با صدای فردی که اسمش رو صدا میزد افکارش رو پس زد و به سمته صدا برگشت
و با دیدن جئون سولگی عمه جونگکوک و دختر اش اخم محوی کرد اون زن کسی بود که به شدت با ازدواج اون و جونگکوک مخالف بود
چون میخواست دخترش با وارث شرکت جئون ازدواج کنه
اسلاید ها استایل ویوا و جونگکوک
(๑˙❥˙๑) پارت 94 (๑˙❥˙๑)
دقایقی بعد هر دو به سمته عمارت جئون حرکت کردن جونگکوک با دونستن اینکه هنوز مجبور هیوری رو تحمل کنه عصبیش میکرد اما به نهیب زد به خودش که امشب آخرین شب اون زن توی زندگی پدرش و خودش بود آروم میشم ... سالن عمارت با لوسترهای کریستالی عظیم نورپردازی شده بود که درخشش خیرهکنندهای داشت. نور ملایم شمعها روی میزها و شمعدانهای نقرای
میزهای با گلآراییهای مجلل و بزرگ تزئین شده بودن
و یک گروه موسیقی زنده در بالکن نوازندگان، موسیقی جاز ملایم مینواختن درحالی که دستش رو دوره بازوی جونگکوک حلقه کرد بود وارد سالن اصلی شدن ... با چندتا از فامیل های فوضولی که راه شون رو صد میکردن احوالپرسی کردن و ...کنارهم پشت میزی ایستادن
مهمونی شلوغی بود و بیشتر افراد حاضر در اون مکان فامیل های که از راه دور اومده بودن و بیشتر شبیه مهمونی فامیلی بود
گارسونی با سینی نقره ای که در دست داشت به سمتشون اومد با تعاریف سینی که چند نوع نوشیدنی الکلی داشت به سمتشون گرفت
بعد از اینکه جونگکوک یکی از لیوان
های ویسکی رو برداشت
گارسون سمته ویوا چرخوند ولی ویوا با یادآوری دفعه قبلی که نوشیدنی خورده بود اخم ریزی کرد و گفت : نه ممنون نمیخوام
گارسون تعظیم کوتاهی کرد و ازشون فاصله گرفت...ویوا با یادآوری پدر شوهرش که چهره گرفته و ناراحتی به خودش گرفته بود روبه جونگکوک گفت : پدر ناراحت به نظر میرسید چیزی شده ؟
جونگکوک جرعهای از ویسکی اش نوشیدن و درحالی که نگاهش رو به سمت همسرش برگردوند و گفت : هیوری میخواد از پدر جدا بشه
دختر نگاه بهت زده اش رو به جونگکوک
دوخت و گفت : چرا..؟یعنی مشکل شون آنقدر جدیه که با حرف زدن حل نمیشه
جونگکوک نگاهش رو از چشمای دختر گرفت و به مهمونی های که درحال رقص بودن دوخت و گفت : نمیدونم خواسته هیوری بوده
به وضوح توجه شد که جونگکوک نگاه ازش دزدید و از نگاه کردن توی چشماش فرار کرد این یعنی چیزی رو پنهان میکرد و قطعا داشت در مورد این که چیزی نمیدونه دروغ میگفت ...با صدای فردی که اسمش رو صدا میزد افکارش رو پس زد و به سمته صدا برگشت
و با دیدن جئون سولگی عمه جونگکوک و دختر اش اخم محوی کرد اون زن کسی بود که به شدت با ازدواج اون و جونگکوک مخالف بود
چون میخواست دخترش با وارث شرکت جئون ازدواج کنه
اسلاید ها استایل ویوا و جونگکوک
- ۲.۷k
- ۱۳ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط