ادامه پارت

ادامه پارت 195
خوشحال بودم که راحیل اینجاست بودنش باعث دلگرمیم بود برای من برای منی که زندگیم داشت ازهم می‌پاشید تمام امیدم داشت به ناامیدی می رسید .

دختر بیچاره از راه نرسیده غذا درست کرده بود به خونه رسیده بود همیشه همین بود یه کدبانویی به تمام معنا
بهاجبار راحیل دور میز نشستیم برای خوردن نهار اما حتی مونسه عزیزم میلی برای غذا نداشت همه نگران بودیم خیلی هم نگران

دلتنگه اهورا بودم جای خالیش توی تک تک این ثانیه ها بدجوری خنجر میشد به قلبم فرو میرفت

با صدای زنگ گوشیه اهورا سریع به سمتش رفتم و با دیدن اسم شاهین جواب دادم با حال خوشی گفت

_خبرهای خوب دارم برات کیمیا سطح هوشیاریش اومده بالاتر دکترا میگن خیلی امیدوار کننده است میگن یعنی به زودی به هوش میاد...



🌹🍁
@khanzadehhe
😻☝️
دیدگاه ها (۲)

🍁🍁🍁🍁#خان_زاده #پارت196#جلد_دوم خبر بهتر از این مگه میشد با ی...

🍁🍁🍁🍁#خان_زاده #پارت197#جلد_دوم روی یکی از صندلی ها نشستم و ش...

🍁🍁🍁🍁#خان_زاده #پارت195#جلد_دوم یک ساعتی توی بیمارستان نشستم ...

ادامه پارت 194دستمال از دستش گرفتم اشکامو پاک کردم و گفتم زن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط