My Red Moon...✨🫀🌚
My Red Moon...✨🫀🌚
Part¹⁸🪐🦖
میترسید ناخواسته حرفی بزنه و تنبیهش رو دو برابر کنه...
جونگکوک آروم دستشو از بالا سر تهیونگ برداشت و آزاد کرد.
جونگکوک دستشو روی بازو تهیونگ نوازش وار گذاشت اما یکدفعه محکم فشارش داد و گفت...
کوک: اینجارو گرفت آره..؟ لمست کرد...؟ توهم چیزی نگفتی.. مگه بهت نگفتم مال منی و هیچکس حق دست زدن بهت رو نداره هااااا؟!!!!
تهیونگ سعی داشت با تکون دادن خودش دستشو آزاد کنه اما فقط فشارش بیشتر میشد...
دست دیگه جونگکوک روی رون تهیونگ لغزید..
کوک: بهت گفته بودم تهیونگ گفته بودم اگه باز با پاهای لخت از اتاق بیرون بری میکشمت اما تو تهدید منو جدی نگرفتی تهیونگ... بنظرت به هر*زهای که به حرف اربابش گوش نمیره باید چه تنبیهی در نظر گرفت..؟
تهیونگ هق کوچیکی زد و سعی کرد با دستاش جونگکوک رو پس بزنه و در همون هین با ترس و گریه لب زد...
تهیونگ: جونگکوک خواهش میکنم از روم پا شو داری اذیتم میکنی توروخدا برو اونور بهت قول میدم که دیگه به حرفت گوش بدم جونگکوک خواهش میکنم..
جونگ نیشخندی بهش زدو گفت...
کوک: جونگکوک..؟ بهت گفته بودم تو تخت من اربابتم و تو مثل همیشه برده جن*سی من هستی.. میدونی چیه تهیونگ...؟ تو اولین نفری نیستی که زیر من داره برای نجات پیدا کردن تقلا میکنه و مطمئن باش آخری هم نیستی..
بدن تهیونگ با این حرفش لرزید... منظورش رو خوب فهمید..
پاهاش ناخودآگاه منقبض شد و باعث شد فشار دستش دور پاهاش محکم تر بشه...
جونگکوک سرش رو تو گردن تهیونگ فرو کرد و گاز خیلی محکمی گرفت که ناله دردناک تهیونگ به گوشش رسید.. اما اهمیتی به دردش نداد و شروع به کار گرفتن و کیس مارک گذاشتن کرد...
کوک: باید مهر مالکیت من روی تو باشه تا کسی جرئت نکنه به مال جئون جونگکوک نزدیک بشه..
تهیونگ نمیدونست دیگه باید چیکار کنه... فقط یک راه خلاص براش وجود داشت
"فرار"
اگه فرار نمیکرد مطمئنا یه روزی زیر جونگکوک جون میداد...
اون تازه هفده سالش بود تحمل این دردا براش سخت بود..
جونگکوک از روی تهیونگ بلند شد و شروع کرد به در آوردن لباسش در همون هین ادامه داد...
کوک: تهیونگ!
امشب من اربابت میشم و تو برده من.. امشب طعم واقعی تنبیه های منو میچشی... امشب میبینی که من تا چه حد میتونم وحشی بشم و تو با تحر*یک کردن غریضه وحشی من اصلا کار خوبی نکردی..
بدن تهیونگ از ترس ناخودآگاه شروع کرد به لرزیدن... جونگکوک از روی تهیونگ پا شد و شروع کرد به بر*هنه شدن و با دستش به تهیونگ اشاره کرد..
کوک: تا من لباسمو در بیارم سریع لخت شو و رو تخت بشین سریع...
تهیونگ هقی زد.. میخواست حرف بزنه ک اعتراض کنه چون جونگکوک رسما برای دومین بار داشت بهش تجا*وز میکرد... طاقت دومی رو نداشت.. اون سنی برای هضم این چیزا نداشت...
_ _ _ _ _
هاییی...✨
گزارش نکنین...!😑
Part¹⁸🪐🦖
میترسید ناخواسته حرفی بزنه و تنبیهش رو دو برابر کنه...
جونگکوک آروم دستشو از بالا سر تهیونگ برداشت و آزاد کرد.
جونگکوک دستشو روی بازو تهیونگ نوازش وار گذاشت اما یکدفعه محکم فشارش داد و گفت...
کوک: اینجارو گرفت آره..؟ لمست کرد...؟ توهم چیزی نگفتی.. مگه بهت نگفتم مال منی و هیچکس حق دست زدن بهت رو نداره هااااا؟!!!!
تهیونگ سعی داشت با تکون دادن خودش دستشو آزاد کنه اما فقط فشارش بیشتر میشد...
دست دیگه جونگکوک روی رون تهیونگ لغزید..
کوک: بهت گفته بودم تهیونگ گفته بودم اگه باز با پاهای لخت از اتاق بیرون بری میکشمت اما تو تهدید منو جدی نگرفتی تهیونگ... بنظرت به هر*زهای که به حرف اربابش گوش نمیره باید چه تنبیهی در نظر گرفت..؟
تهیونگ هق کوچیکی زد و سعی کرد با دستاش جونگکوک رو پس بزنه و در همون هین با ترس و گریه لب زد...
تهیونگ: جونگکوک خواهش میکنم از روم پا شو داری اذیتم میکنی توروخدا برو اونور بهت قول میدم که دیگه به حرفت گوش بدم جونگکوک خواهش میکنم..
جونگ نیشخندی بهش زدو گفت...
کوک: جونگکوک..؟ بهت گفته بودم تو تخت من اربابتم و تو مثل همیشه برده جن*سی من هستی.. میدونی چیه تهیونگ...؟ تو اولین نفری نیستی که زیر من داره برای نجات پیدا کردن تقلا میکنه و مطمئن باش آخری هم نیستی..
بدن تهیونگ با این حرفش لرزید... منظورش رو خوب فهمید..
پاهاش ناخودآگاه منقبض شد و باعث شد فشار دستش دور پاهاش محکم تر بشه...
جونگکوک سرش رو تو گردن تهیونگ فرو کرد و گاز خیلی محکمی گرفت که ناله دردناک تهیونگ به گوشش رسید.. اما اهمیتی به دردش نداد و شروع به کار گرفتن و کیس مارک گذاشتن کرد...
کوک: باید مهر مالکیت من روی تو باشه تا کسی جرئت نکنه به مال جئون جونگکوک نزدیک بشه..
تهیونگ نمیدونست دیگه باید چیکار کنه... فقط یک راه خلاص براش وجود داشت
"فرار"
اگه فرار نمیکرد مطمئنا یه روزی زیر جونگکوک جون میداد...
اون تازه هفده سالش بود تحمل این دردا براش سخت بود..
جونگکوک از روی تهیونگ بلند شد و شروع کرد به در آوردن لباسش در همون هین ادامه داد...
کوک: تهیونگ!
امشب من اربابت میشم و تو برده من.. امشب طعم واقعی تنبیه های منو میچشی... امشب میبینی که من تا چه حد میتونم وحشی بشم و تو با تحر*یک کردن غریضه وحشی من اصلا کار خوبی نکردی..
بدن تهیونگ از ترس ناخودآگاه شروع کرد به لرزیدن... جونگکوک از روی تهیونگ پا شد و شروع کرد به بر*هنه شدن و با دستش به تهیونگ اشاره کرد..
کوک: تا من لباسمو در بیارم سریع لخت شو و رو تخت بشین سریع...
تهیونگ هقی زد.. میخواست حرف بزنه ک اعتراض کنه چون جونگکوک رسما برای دومین بار داشت بهش تجا*وز میکرد... طاقت دومی رو نداشت.. اون سنی برای هضم این چیزا نداشت...
_ _ _ _ _
هاییی...✨
گزارش نکنین...!😑
۴.۱k
۲۷ بهمن ۱۴۰۲