تا میرفتم تو انبار و منو میدید جیغ میکشید و کلی وسیله به

تا میرفتم تو انبار و منو میدید جیغ میکشید و کلی وسیله به سمتم پرت میکرد دکتر گفت بهتره نزدیکش نشم تا این اتفاق نیوفته...گفت کلارا افسرده شده و حتی آزادیش هم براش فرقی نداره یکی از استعدادش اینه که تو خواب با من حرف میزنع بدون اینکه بفهمه کیم صورتش و ناز کردم که دوباره کابوساش شروع شد و لریزید و تو خواب حرف زد
=مامان نرو خواهش میکنم تنهام نزار
بغلش کردم
+مامان نرفته...اون تو ذهنت همیشه هست
که کم کم آروم شد لرزشش ولی حرفاش نه
=مامان من میترسم نرو واستا اگه هیولا بگیرتم دیگه نمیتونم بیام پیشت
+هیششش آروم باش هیولا دوست داره
=یه هیولا هیچ وقت قلبی ندارع اون یه بی رحم لیاقت زندگی نداره
+تو یه ساله ندیدیش...شاید تغییر کرده
=توبه گرگ مرگه
+گرگی که توبه کنه گرگ نیست
=منم از چهار سالگی رنگ ازادی و ندیدم ندیدم...
+ازادیو دوست داری؟
=همه دوست دارن...دوست خوابم
+بله
=به نظرت میتونم آزاد بشم؟
+اره میتونی... فقط صبر کن
=باشه
همه اینا رو تو خواب گفت پتو رو روش کشیدم و اومدم بیرون و درو قفل کردم این بچه فک می‌کنه من هیولام؟اره دیگه من یه هیولام واقعا یه هیولا

صبح
ویو کلارا
از خواب بیدار شدم و صورتم و شستم نه موهامو شونه کردم نه چیزی معلمم اومد
✓سلام کلارا خوبی
=(سکوت)
✓بریم سراغ درس؟
آروم سرمو تکون دادم شروع کرد به یاد دادن ریاضی
✓فهمیدی؟
سرمو تکون دادم
✓توضیح بده
حوصله نداشتم حرف بزنم واسه همون نوشتم
✓افرین عالیه
همه درسارو داد و رفت منم رفتم و خوابیدم
¢دخترم....دخترم بیدار شو
بیدار شدم دیدم اجوما با ظرف غذا جلومه
اینهمه پارت لیاقت حمایت و یه کامنت خفن ندارع؟