خودت میدونی چیکار کردی که حاضر نیستم اتاقت و عوض کنم

+خودت میدونی چیکار کردی که حاضر نیستم اتاقت و عوض کنم
=برو بیرون(گریه)

فلش بک ۵ سال پیش
ویو کلارا
تصمیم گرفتم فرار کنم واسه همون از اتاقم در اومدم و رفتم سمت در عمارت کلاه پوشیدم تا منو نشناسن ولی بادیگارد ها اونجا نبودن....واسه همون راحت از عمارت در اومدم و رفتم جنگل هوا خیلی سرد بود صداهای خیلی وحشتناکی میومد که گرگا رو دیدم
=(جیغغغغغغغ)
ویو تهیونگ
کلارا رو پیدا نمی‌کردم دوربینارو چک کردم و فهمیدم تو جنگله با ماشین رفتم تو که یه دختر بچه غرق خون رو زمین بود و گرگا دورش بودن همه ی گرگا رو کشتم و با ترس کلارا رو برداشتم اگه چیزیش میشد؟
پایان فلش بک
+منو میبخشی؟
ویو کلارا
بهش نگاه کردم به نظر خیلی پشیمون میومد آروم سرمو تکون دادم
+واقعا؟ممنون
بعد بغلم کرد ولی سریع به خودش اومد
+میتونی از انبار بیای بیرون
=ممنون..
اون رفت منم آروم دنبالش رفتم عمارتش خیلی بزرگ بود و روشن چشمامو گرفتم
+حالت خوبه؟
=م...من میرم تو..انبار
+چرا؟؟
=عادت...عادت ندارم
+نه فعلا نرو
=باشه...(لبخند)
+بریم عصرونه بخوریم؟
=بریم
ویو تهیونگ
خیلی وقته رابطه نداشتم منتظر بودم کلارا یکم بزرگ بشه بعد جبران اینهمه سال و با اون بکنم
+نظرت راجب یه خانم چیه به عنوان مامانت
غذا پرید گلوش بهش آب دادم
=انتظار داری...یکی جای مامانم و بگیره؟
که با دستش قلبش و گرفت
+چ...چیشد؟
دیدگاه ها (۴)

=آیییی+بادیگارد ©ب..بلع قربان+ماشین و آماده کنویو تهیونگکلار...

ویو نویسنده تهیونگ بدو بدو رفت سمت اتاق +نه دخترم نمرده زندس...

¢بیا غذات=ممنون (به شدت آروم)¢دخترم چرا انقد چشمات قرمزه و ب...

تا میرفتم تو انبار و منو میدید جیغ میکشید و کلی وسیله به سمت...

فرار من

پارت ۷

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط