فردا عصر

فردا عصر
ویو جین
خونه ته و تزئین کردیم و منتظر بودیم بیاد و اومد
°سورپرایزززز
+او سلامممم
°داداش تولدت مبارک
+من خودم یادم نبود تو یادته
°دیگه دیگه..راستی...همه اومدنننن از جمله مادر پدرت
+باشه...
رفتم سراغ خانوادم که بابام گفت
%پسرم چقدر بزرگ شدی
﷼ میتونم اون برده کوچولو رو ببینم؟
+ولی...
﷼ولی نداریم
+باشه...تو انباره
﷼تو انبار نگهش میداری؟
+چرا همه همینو میگن مگه چیه
﷼هوففف...خودت دو روز وقتی بچه بودیم نتونستی تو انبار بمونی...جین پسرم یه تیکه کیک بده
+مادر براش ضرر داره
﷼چیمیگی
+ضرر داره
﷼باشه...من رفتم
ویو کلارا
تو انبار داشتم گریه میکردم که یه نفر درو باز کرد یه زن جوون بود
=س..سلام
﷼سلام دختر نازم
=شما؟
﷼پسر روانی من تورو از کی اینجا نگه می‌داری
=چ..چهار سال
﷼چ..چیییییی دخترم مطمئن باش پشیمونش میکنم
=نه کاریش نداشته باشید
﷼فدات بشم چقدر تو خوشگل و مهربونی اینهمه خوشگلی باید تو انبار باشه؟
=نمی‌دونم...ممنون


یک سال بعد
ویو تهیونگ
شب بود از اجوما پرسیدم و فهمیدم که کلارا خوابه آروم رفتم تو انبار از روز تولدم مادرم منو ۶ ماه داخل انبار زندانی کرد تازه حس کلارا رو درک میکنم و صورتش و بدنش و آنالیز کردم تو این یک سال فقط اینطوری میدیدمش چون
دیدگاه ها (۷)

تا میرفتم تو انبار و منو میدید جیغ میکشید و کلی وسیله به سمت...

¢بیا غذات=ممنون (به شدت آروم)¢دخترم چرا انقد چشمات قرمزه و ب...

+نه=فقط یکم...خواهش میکنم تابستونا هوا اینجا خیلی گرمه خیلی ...

+خیلی کله شقیصدای تهیونگ بود بالش و از رو سرم برداشتم و چشما...

کاش براتون مهم بودم

جیمین فیک زندگی پارت ۸۷#ویو ات بدو بدو بدو همینجوریش هم دیر ...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟑عشق مافیاویو جونگ کوک از خونه اومدم بیرون رفتم به کافه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط