وقتی قاتل زنش شدی...
وقتی قاتل زنش شدی...
پارت نوزدهم
ویو ا.ت
+نامجون اگر منو راه نمیدی در رو باز کن وسایل رو بگیرم (داد)
_...
+این در رو باز کن لعتنیی (داد)
نامجون در رو باز کرد و ساک لباسام رو پرت کرد بیرون
_لب تاپ هم داخلشه ...فقط گمشو برو از خونه من
و در رو بست
+جونگکوک ...ببخشید من نمیدونم چرا اینجوری کرد من...
#آه عیب نداره بابا فقط کجا میخوای بری خونه خودت نمیتونی بری چون جاش رو میدونه
+آره میرم خونه جیمین
#جیمین دوست دخترش خونش هست بیا خونه من من که فردا میخوام برم پاریس
تا هر وقت دلت میخواد اونجا بمون
+اما...
#اما نداره بیا بریم دیگه من گشنمه
+آخخ ببخشید من قرار بود مهمانت کنم بیا بریم رستوران
#نمیخواد میخوام دست پخت خودت رو بخورم
+بریم خب
با کوک رفتیم خونش
#اتاق در صورتی اتاق تو هست اونجا وسایلت رو بزار من وسایل غذا رو آماده میکنم
+باشه
رفتم وسایل رو گذاشتم لب تاپ رو برداشتم و رو میز گذاشتم
رفتم پایین غذا درست کردیم و با کوک خوردیم
+کوکی من میرم شرکت با جیمین کار دارم ...میای؟!
#نه میخوام اینجا رو تمیز کنم
+باشه پس من میرم بایی
ویو ا.ت رفتم به هیونجین زنگ زدم که گفت جیمین همین الان رفت خونه پس به سمت خونش حرکت کردم بعد بیست مین با خود جیمین رسیدم خونش که کنارش یه دختر رو دیدم داشتن با هم میخندیدن
+جیمین جیمین
@بله ؟!
+میگم ...آه سلام عزیزم خوبی ؟!
&ممنون
+جیمین سریع بریم تو کارت دارم @باشه بریم
با جیمین و اون دختره رفتیم داخل خونه و رو مبل نشستیم
دختره رفت لباس عوض کنه و من تمام اتفاق امروز رو تعریف کردم
+جیمین میگم اون روزی که من با لیا دعوام شد و رفتم تو اونجا بودی درسته @یعنی میخوای بگی من کشتمش
+نه ابلح بعد از اینکه من رفتم اونجا اتفاق عجیبی نیفتاد ؟!
@نه من نیم ساعت بعدش رفتم همه چی عادی بود
داشتیم حرف میزدیم که اون دختره که اسمش هانا بود اومد
و من بلند شدم
+باشه پس من میرم خداحافظ
@بای
داشتم میرفتم که جیمین صدام کرد
@ا.ت یه اتفاق افتاد
+چی؟!
@اون روز که تو رفتی پنج دقیقه بعدش صدا داد و بیداد اومد ولی من اون روز سرم درد میکرد و به هوای اینکه باز هیونجین و خانم جانگ (منشی جیمین) دعوا کردند اهمیت ندادم
+ولی من اونروز هیونجین شرکت نیامد
@چیی؟!
+هیونجین حال خواهرش بد بود و نیامد
@هوفف
داشتیم حرف میزدیم که یکدفعه جیمین گفت ...
نظر یادت نره رفیق!
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#NAMJOON
پارت نوزدهم
ویو ا.ت
+نامجون اگر منو راه نمیدی در رو باز کن وسایل رو بگیرم (داد)
_...
+این در رو باز کن لعتنیی (داد)
نامجون در رو باز کرد و ساک لباسام رو پرت کرد بیرون
_لب تاپ هم داخلشه ...فقط گمشو برو از خونه من
و در رو بست
+جونگکوک ...ببخشید من نمیدونم چرا اینجوری کرد من...
#آه عیب نداره بابا فقط کجا میخوای بری خونه خودت نمیتونی بری چون جاش رو میدونه
+آره میرم خونه جیمین
#جیمین دوست دخترش خونش هست بیا خونه من من که فردا میخوام برم پاریس
تا هر وقت دلت میخواد اونجا بمون
+اما...
#اما نداره بیا بریم دیگه من گشنمه
+آخخ ببخشید من قرار بود مهمانت کنم بیا بریم رستوران
#نمیخواد میخوام دست پخت خودت رو بخورم
+بریم خب
با کوک رفتیم خونش
#اتاق در صورتی اتاق تو هست اونجا وسایلت رو بزار من وسایل غذا رو آماده میکنم
+باشه
رفتم وسایل رو گذاشتم لب تاپ رو برداشتم و رو میز گذاشتم
رفتم پایین غذا درست کردیم و با کوک خوردیم
+کوکی من میرم شرکت با جیمین کار دارم ...میای؟!
#نه میخوام اینجا رو تمیز کنم
+باشه پس من میرم بایی
ویو ا.ت رفتم به هیونجین زنگ زدم که گفت جیمین همین الان رفت خونه پس به سمت خونش حرکت کردم بعد بیست مین با خود جیمین رسیدم خونش که کنارش یه دختر رو دیدم داشتن با هم میخندیدن
+جیمین جیمین
@بله ؟!
+میگم ...آه سلام عزیزم خوبی ؟!
&ممنون
+جیمین سریع بریم تو کارت دارم @باشه بریم
با جیمین و اون دختره رفتیم داخل خونه و رو مبل نشستیم
دختره رفت لباس عوض کنه و من تمام اتفاق امروز رو تعریف کردم
+جیمین میگم اون روزی که من با لیا دعوام شد و رفتم تو اونجا بودی درسته @یعنی میخوای بگی من کشتمش
+نه ابلح بعد از اینکه من رفتم اونجا اتفاق عجیبی نیفتاد ؟!
@نه من نیم ساعت بعدش رفتم همه چی عادی بود
داشتیم حرف میزدیم که اون دختره که اسمش هانا بود اومد
و من بلند شدم
+باشه پس من میرم خداحافظ
@بای
داشتم میرفتم که جیمین صدام کرد
@ا.ت یه اتفاق افتاد
+چی؟!
@اون روز که تو رفتی پنج دقیقه بعدش صدا داد و بیداد اومد ولی من اون روز سرم درد میکرد و به هوای اینکه باز هیونجین و خانم جانگ (منشی جیمین) دعوا کردند اهمیت ندادم
+ولی من اونروز هیونجین شرکت نیامد
@چیی؟!
+هیونجین حال خواهرش بد بود و نیامد
@هوفف
داشتیم حرف میزدیم که یکدفعه جیمین گفت ...
نظر یادت نره رفیق!
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#NAMJOON
۱۳.۳k
۰۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.