قلب سیاه pt5
قلب سیاه pt5
بعد از 30 دقیقه رسیدن و آروم از ماشین پیاده شدن و اسلحهشون هم جلوشن گرفتن ، آت اول چند قدم نزدیک شد به ساختمون بعد هم افراد و جیمین نزدیک شدن و بعد همشون وارد ساختمون شدن و به ثانیه نکشید که صدای شلیک تمام محوطه رو پر کرد.
آت رفت طبقه بالا که یهو گازی که تو هوا پخش شده بود جلو دیدشو گرفت و نتونست حرکت کنه ، بین اون دود یه فرد سیاه پوش جلوش وایساده بود ، اول به شونه آت شلیک کرد و بعد فرار کرد.
آت شونش رو گرفت و با سختی بلند شد سعی کرد بره دنبال اون مرده.
اول وارد یه اتاق شد و بعد از پنجره اون مرد رو دید که داره میره به سمت دره ، آت خواست بهش شلیک کنه که مرد خودشو از دره انداخت و افتاد تو دریا ، آت سریع از پنجره خودش رو به بیرون رسوند و رفت سمت دره ، به پایین نگاه کرد ولی چیزی قابل دیدن نبود ،همون لحظه سرش گیج رفت و افتاد رو زمین ، یکی از افراد از پشت اومد پیشش و کمکش کرد بلند شه
+کسی چیزیش نشده
£نه،همه خوبن
آت رو برد تو ماشین و بعد هم جیمین اومد پیشش
~ات حالت خوبه
+اره
~چیشد
+وقتی رفتم بالا دود جلو دیدمو گرفت ولی یه مرد سیاه پوش جلوم وایساده بود رو دیدم ، بعد از اینکه بهم شلیک کرد فرار کرد و خودشو انداخت تو دریا
~به افراد میگم برن بگردن دریا رو
+باشه
جیمین بعد از اینکه کسایی که از آدم های اون باند که زنده مونده بودن رو وارد آخرین ون کرد خودشم پیش آت نشست و رفتن سمت سازمان
وقتی رسیدن آت تقریباً بیهوش شده بود ، جیمین براید بغلش کرد و بردش پیش پزشک
.
/دکتر از دایره جنایی یه نفر زخمی شده ، دارن میارنش
_کی
/خانم کیم
دکتر سریع ماسکشو زد و رفت سمت ورودی در ، وقتی جیمین اومد آت رو گذاشت رو برانکارد و بردنش تو اتاق تا عملش کنن
1 ساعت بعد:
دکتر از اتاق اومد بیرون
~حالش خوبه
_بله گلوله رو درآوردیم
~ممنون
دکتر رفت تو اتاق و درو ، ماسکشو درآورد نشست روی صندلیش سرشو به صندلی تکیه داد
بعد از 30 دقیقه رسیدن و آروم از ماشین پیاده شدن و اسلحهشون هم جلوشن گرفتن ، آت اول چند قدم نزدیک شد به ساختمون بعد هم افراد و جیمین نزدیک شدن و بعد همشون وارد ساختمون شدن و به ثانیه نکشید که صدای شلیک تمام محوطه رو پر کرد.
آت رفت طبقه بالا که یهو گازی که تو هوا پخش شده بود جلو دیدشو گرفت و نتونست حرکت کنه ، بین اون دود یه فرد سیاه پوش جلوش وایساده بود ، اول به شونه آت شلیک کرد و بعد فرار کرد.
آت شونش رو گرفت و با سختی بلند شد سعی کرد بره دنبال اون مرده.
اول وارد یه اتاق شد و بعد از پنجره اون مرد رو دید که داره میره به سمت دره ، آت خواست بهش شلیک کنه که مرد خودشو از دره انداخت و افتاد تو دریا ، آت سریع از پنجره خودش رو به بیرون رسوند و رفت سمت دره ، به پایین نگاه کرد ولی چیزی قابل دیدن نبود ،همون لحظه سرش گیج رفت و افتاد رو زمین ، یکی از افراد از پشت اومد پیشش و کمکش کرد بلند شه
+کسی چیزیش نشده
£نه،همه خوبن
آت رو برد تو ماشین و بعد هم جیمین اومد پیشش
~ات حالت خوبه
+اره
~چیشد
+وقتی رفتم بالا دود جلو دیدمو گرفت ولی یه مرد سیاه پوش جلوم وایساده بود رو دیدم ، بعد از اینکه بهم شلیک کرد فرار کرد و خودشو انداخت تو دریا
~به افراد میگم برن بگردن دریا رو
+باشه
جیمین بعد از اینکه کسایی که از آدم های اون باند که زنده مونده بودن رو وارد آخرین ون کرد خودشم پیش آت نشست و رفتن سمت سازمان
وقتی رسیدن آت تقریباً بیهوش شده بود ، جیمین براید بغلش کرد و بردش پیش پزشک
.
/دکتر از دایره جنایی یه نفر زخمی شده ، دارن میارنش
_کی
/خانم کیم
دکتر سریع ماسکشو زد و رفت سمت ورودی در ، وقتی جیمین اومد آت رو گذاشت رو برانکارد و بردنش تو اتاق تا عملش کنن
1 ساعت بعد:
دکتر از اتاق اومد بیرون
~حالش خوبه
_بله گلوله رو درآوردیم
~ممنون
دکتر رفت تو اتاق و درو ، ماسکشو درآورد نشست روی صندلیش سرشو به صندلی تکیه داد
۵.۳k
۲۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.